مترادف طرح کردن: پیشنهاد کردن، مطرح کردن، بیان کردن، به میان کشیدن، فراهم کردن، آماده کردن، ترتیب دادن، نقشه کشیدن، برنامه ریزی کردن، دورانداختن، برانداختن معنی انگلیسی:
contrive, rough, engineer, to draw or sketch, to plan or project, to propose, to set forth, to propound
طرح کردن. [ طَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فکندن. افکندن. دور انداختن : و او مأمون را فرا آن آورد که رایات سیاه و لباس سیاه طرح کرد و رایات و لباس سبز کرد. ( کتاب النقض ص 417 ). || به زور و تکلف دادن : در غنای است جهان از کرم او که زکات عامل از عجز همی طرح کند بر ایتام.
انوری ( از آنندراج ).
|| طرح ریختن. طرح افکندن. بنای چیزی انداختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - افکندن دور انداختن . ۲ - چیزی را به زور و تکلف دادن . ۳ - چیزی را به زور پرداختن . ۴ - شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن . ۵ - نقاشی کردن .
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - دور انداختن . ۲ - چیزی را به قهر نزد کسی انداختن . ۳ - پی افکندن ، نقشة کاری را کشیدن .
مترادف ها
propose(فعل)
پیشنهاد کردن، طرح کردن
design(فعل)
تخصیص دادن، قصد کردن، طرح کردن، تدبیر کردن
draw(فعل)
نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن
scheme(فعل)
طرح کردن، توطئه چیدن، نقشه طرح کردن
draft(فعل)
اماده کردن، طرح کردن، فرا خواندن، از بشکه ریختن
plan(فعل)
طرح کردن، نقشه کشیدن، ترتیب کارها را معین کردن، طراحی کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن
bring forth(فعل)
بارور شدن، ثمر اوردن، طرح کردن
lay(فعل)
طرح کردن، دفن کردن، گذاردن، تخم گذاردن
propound(فعل)
پیشنهاد کردن، طرح کردن، ارائه دادن، مطرح کردن، رواج دادن، تقدیم کردن
sketch(فعل)
طرح کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن
put forward(فعل)
طرح کردن، نامزد شدن
فارسی به عربی
تصمیم , مخطط , مسودة , ممثلون
پیشنهاد کاربران
طرحیدن
طرح کند : پرداختن مثل پرداختن چرم . روشی مثل سمباده کشیدن بر فلز