طران

لغت نامه دهخدا

( طرآن ) طرآن. [ طُرْ ] ( ع اِ ) راه و کار منکر و بد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

طرآن. [ طُرْ ] ( اِخ ) کوهی است که کبوتر بسیار در آنجا باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و منظور از حمام الطرآنی ، کبوتر منسوب بدان کوه است. ابوحاتم گفته که عامه مردم طرانی راطورانی تلفظ میکنند و آن ناصواب است از ابوحاتم پرسیدند که منظور ذوالرمة از طوریون در این بیت چیست :
اعاریب طوریون عن کل قریة
یحیدون عنها من حذارالمقادر.
ابوحاتم گفت : از ماده طرء نیست ، چه اگر از آن ماده بودی ، بایستی طرئیون گفتی ، پرسیدند: پس معنی آن چه باشد، گفت : مراد ذوالرمه آن بوده است که بفهماند تازیان بدوی از تازیان بلاد طور یعنی خطه شام بوده اند، چنانکه عجاج رجزسرای معروف گفته :
دانی جناحیه من الطور فمر.
اراد انه جاء من الشام.
( معجم البلدان ).

طران. [ طِ ] ( اِخ ) جایگاهی است که ذکر آن در اشعار عرب آمده است ( مراصد ). ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

جایگاهی است که ذکر آن در اشعار عرب آمده است .
( طر آن ) کوهی است که کبوتر بسیار در آنجا باشد و منظور از حمام الطر آنی کبوتر منسوب بدان کوه است .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس