طحان

لغت نامه دهخدا

طحان. [طَح ْ حا ] ( ع ص ) آسیابان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آسیاگر. || المنبسط من الارض. ( اقرب الموارد ). زمین خوار و هموار.

طحان. [ طَح ْ حا ] ( اِخ ) بنابر گفته سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال به نام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند. ( انساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

آسیابان، آردفروش
بنابر گفته سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال بنام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند .

فرهنگ معین

(طَ حّ ) [ ع . ] (ص . ) آسیابان .

فرهنگ عمید

آسیابان، آردفروش.

جدول کلمات

آسیابان

پیشنهاد کاربران

طبق سندی که درسال ۱۳۲۴ خورشیدی بابت خرید آسیاب داریم لقب پدر بابایی قبل از ۱۳۲۴ تویی سند های قبل طحان نوشته پدر پدر بزرگ من امضا که میکرده نصرالله صحان ولد طالب اما بعدها که شناسنامه آمده آسیابان ثبت کردن
ارد فروش
آسیابان

بپرس