طبیعی. [ طَ عی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به طبیعت . غریزی. جبلی. ذاتی. فطری. نهادی. سرشتی. گوهری. گُهری. خِلقی. مقابل ِ صناعی و عملی و مصنوعی و ساختگی و معمولی :
بخشش او طبیعی و گهریست
بخشش دیگران به روی و ریاست.
... [مشاهده متن کامل]
فرخی.
چه بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
نگه نمود مرا عنبر طبیعی خم.
مسعودسعد.
|| مخلوق مقابل مصنوع : رود بر دو ضرب است : یکی طبیعی و دیگری صناعی. . رود طبیعی آن است که آبهائی بود بزرگ که از گداز برف و چشمه هائی که از کوه و روی زمین بگشاید و برود، و خویشتن را راه کند، و رودکده وی جائی فراخ شود و جائی تنگ همی رود تا به دریائی رسد یا به به طیحه ای. ( حدود العالم ) . || صاحب کشاف آرد: چیزیست که به ذات مستند باشد خواه استناد آن به نفس ذات یا جزء یا لازم آن باشد و خواه مساوی یا اعم باشد، پس طبیعت منسوب بدان در این هنگام بمعنی حقیقت است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) . || و نیز مراد از طبیعی چیزیست که به صورت نوعی مستند باشد و ما در لفظ خبردر این باره بحث کردیم وامور طبیعی چیزهایی است که وجود انسان بر آنها مبتنی است. رجوع به طبیعت شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
من بر این باورم که واژه ( سرشتی ) جایگزین بسیار خوبی هستش برای واژه ( طبیعی ) . . . و همینطور گویش ساده ای هم داره. . .
natural با تلفظ نَچِرال یا نَیچِرال به زبان انگلیسی و natuerlich با تلفظ ناتُیرلیش به زبان آلمانی ( در زبان آلمانی امروز ue جانشین u با دو نقطه روی آن می باشد ) معادل واژه طبیعی است به معنای واقعی، محسوس و ملموس. به عنوان مثال یک درخت یک موجود طبیعی، واقعی و محسوس و ملموس است، اما یک ملکه یا فرشته یک موجود غیر طبیعی، غیر واقعی، نامحسوس و ناملموس یعنی یک موجود خیالی - اوهامی که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد درست مثل خدای کلمه ای، درست مانند اهریمن یا شیطان کلمه ای. واژه ی فارسی فراباستانی تابی آت یا تابیات در اعصار بعدی به سرزمین حجاز راه یافته و توسط ادیبان و شاعران و حکیمان و عارفان عرب زبان ساکن آن دیار، حرف ت به ط ( طَین ) و آ به ع ( عَین ) تبدیل و بصورت طبیعت به ظهور و پیدایش رسیده که به همان اندازه زیبا می باشد و کاربردی تر در عمل سخن گفتن و حرف زدن در زندگی روزمره و در دبستان و دبیرستان و دانشگاه. امروزه اگر یک دانش آموز فارسی زبان در کلاس درس بجای طبیعت کلمه ی فراباستانی تابیات را زبان آموزگار بشنود، ممکن است که در پنهانی به کلام معلم خود بخندد . من معتقدم که زبان های عبری و عربی ریشه در زبان های فارسی و آرامی داشته اند و نه بر عکس. به عنوان مثال نام نوح در اصل و ریشه یعنی به زبان پدر و مادر یا والدین سومری وی به شکل نوآه ( Noah ) تلفظ و بیان میشده به معنای آه یا دَم نو در رقابت با دَم قدیمی یعنی آدم. آدم در زبان و فرهنگ قوم سومر یک بینش و باور حقیقی بوده به معنای: دَم آسمانی که در کلیه ی جهات مکانی و بیمکانی بسوی بیکرانی و بیشماری و در طول زمان و بیزمانی بسوی آینده ی بی پایان گرمای زندگی بخش آن هرگز به سردی نمی گراید و شعله های آتش آن هیچگاه خاموش نمی شوند. هزاران سال بعد موسا ( موسی ) آن بینش و باور حقیقی را به یک نام تبدیل کرده و آنرا بر روی اولین مرد آفریده شده نهاده و این چنین سخت و جبران ناپذیر اندیشه، فکر، خیال و تصورات انسان را در طول اعصار بعدی تاکنون و تا آینده های دور دستی به گمراهه روی بر روی راه گمراه هدایت نموده و معادل محمّدی آن داستان مندرج در قرآن دست کمی از آن ندارد. روند طبیعی یا نرمال ( normal ) در مقابل روند غیر طبیعی یا آنرمال ( anormal ) قرار دارد. به عنوان مثال آب یک رودخانه بطور طبیعی یا نرمال از بلندی بسوی پایین با شیب های ملایم و گاهی اوقات آبشار آسا در بستر خود حرکت کند، حال در خیال میتوان این روند و حرکت را معکوس پنداشت، که غیر طبیعی یا آنرمال محسوب میشود، یعنی غیر حقیقی و بریده از واقعیت.
... [مشاهده متن کامل]
بهر حال بشر در جوامع مختلف انسانی با وجود این همه بینش ها و باور ها و نظریات و تئوری های فراوان و گوناگون میتواند در مورد نکته زیر به توافق و اشتراک نظر برسد: انسان در جهت شناخت حقیقی خود و خدای حقیقی و واقعی هیچ راه و هیچ روش معقول و منطقی تری در پیش پا و روی خود ندارد غیر از شناخت ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی شناخت محتوا و محیط این گیتی یا کیهان و یا این جهان به روش علمی.
آرزو و امید ترک این طبیعت پس از مرگ از دیر باز تاکنون یک خیال واهی بیش نبوده و نمی باشد یا به عبارتی دیگر یک آرزوی بر آورده نشدنی و یک امید کاذب و فریب دهنده. اما جاودانه بودن عشق ها و زندگی های افراد انسانی ( منجمله عشق و زندگی نباتی و حیوانی ) از یک راه و به یک روش دیگری حقیقت دارند و آنهم بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها و گفتار ها و رفتار ها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
طبیعی
سِرِشتی ، پَرهامی ، زادوَری ( زادووری ) ، زاستاری
بهتر است از گیت ، گیتا ، گیتی در دانش گیت - / گیتاشناسی ( فیزیک ) بهره بُرده شود .
ما واژگان {کیهان/گیهان/جهان} را داریم که همگی برگرفته از ریشه {گَئیثَ} در اوستا به چم {جهان، موجودات جهان، زیست، طبیعت} هستند.
{گَئیثَ} را اگر بخواهیم به پارسی کنونی برگردانیم می شود {گیه، گِیه}.
... [مشاهده متن کامل]
{گئیثَ} پیوند می یابد با {زیو} در کارواژه {زیویدن/زیستن}، که خود برگرفته از {جیو} در اوستا است.
هَم {جیو} هم {گَئیثَ} برگرفته از ریشه هندواروپایی یکسانی هستند.
بکار بردن از {گئیث} برای کاربرد هایی همچون {جهان} یک فرآیند بوده است که از اوستا به پارسی میانه رخ داده است.
ولی به گمانم بکار بردن از {گیه} در امروز برای واژه هایی که {طبیعت} را اندر دارند ( شامل می شوند ) ، کاربردی باشد.
طبیعی: هنجارین
بهترین جایگزین برای واژه �طبیعی�، واژۀ پهلوی �گیتیگ� یا �گیتیک� است که از پیوند �گیتی� �ایک� یا �ایگ� ساخته شده است. و به مینۀ � از برای طبیعت ، هم پیوند با طبیعت� است
لری بختیاری
بِدِزِّ:طبیعی
کالبد: طبیعه. فراکالبد:ماوراء الطبیعه. فیزیک :کالبدومتافیزیک:فراکالبد.
دیدگاه شماره 2:
میتوان واژه "آشکار، هویدا" را در برخی کاربرد های این واژه برابر دانست. برای نمونه:
نادرست:طبیعی است که شب ها خورشید نیاید.
درست تَر:آشکار است که شب ها خورشید بالا نیاید. /هویدا است که شب ها خورشید بالا نیاید.
... [مشاهده متن کامل]
واژه "طبیعتا" نیز برابر "طبیعی است" می باشد و برابر "آشکارین، آشکارا، به هر روی" می باشد.
بدرود!
در پارسی پهلوی برابر این واژه چیهریگ نوشته شده است.
چیهریگ=چیهر یگ که یگ در پهلوی همان "ی" است پس چیهریگ می شود چیهری.
پس طبیعی می شود چیهری.
طبیعی
پارسی یا انگلیسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:چیهری، چیهریگ
طبیعی: خداآفریده، دست نخورده، سرشتی.
صناعی: دست ساخته، دست ساخت، ساختگی.
پارسی را پاس بداریم.
معنی طبیعی، عادی هم میشود؟
طَبیعی: ١. درونی، نهادی، سرشتی، منشی، ذاتی، زادی ٢. دست - نخورده ٣. باهنجار، بەهنجار، هنجارمند ۴. زیستگاهی، زیست - بومی، کوهی، رُست - شده، خودپرورده، خودرویشی، خودروییده، خودروینده، خودرشدکرده، خودساخته،
... [مشاهده متن کامل] خودساز ۵. زیستگاەگرا، زیستگاەخواه ۶. [آموزشی، کهنه] از رشتەهایِ دورەیِ میانه در سامانەیِ آموزشیِ پیشین
سلیم
طبیعی: آفریده شده
غریزی
طبیعت= زاستار
طبیعی=زاستاری
🇮🇷 واژه ی برنهاده: زاستاری 🇮🇷
یا زاستاریک
خودساخته
خودساز
خود آفر
خودآی
خدا ساز
هنجارمند
ارگانیک
به ترکی "دوغال" گویند.
زیست بومی
بنگرید به پیشنهاد اینجانب به جایگزین واژه ی �طبیعت� در همین واژه نامه
خودساخته، خودکار، خودپا
خودرو
خودبخود
ناساخته
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
... [مشاهده متن کامل]
اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )
طبیعی = پرهامی
طبیعت= پرهام
طبیعی=بنیادی
سرشتی
naturally واژه برابر آن در انگلیسی است. اکنون با تیزبینی در چم این واژه چنین بازمی نمائیم:
آریانپور: طبیعی، دست نخورده ( ناساخته ى دست انسان ) ، وحشی، کشت نشده
پس برابر آن را باید در واژگان خودرو، خودخودی:spontaneously=naturally، دست نخورده و. . . جستجو کرد
نرمال
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آنولوم ( سنسکریت: آنولومَ )
آیوت ( سنسکریت: آیوتپَتیکا )
سَهاژ ( سنسکریت: سَهاجَ )
ژانگال ( سنسکریت: جانگَلا )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)