یکچند روز کار جهان دردمند بود
به شد که یافت بوی سمن را دوا طبیب.
رودکی.
طبیب یداوی الناس و هو علیل ٌبسا طبیب که مایه نداشت درد فزود.
منجیک.
هست طبیب بزرگ و هست منجم فلسفی و هندسی و صاحب سودد.
منوچهری.
بسیار طبیبانند که میگویند فلان چیز نباید خوردن... آنگاه خود از آن بسیار خورند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99 ). این طبیبان را نیز داروهاست ، و آن خرد است و تجارب پسندیده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100 ). روح را طبیبان و معالجان گزینند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100 ). وی حاجتمند شود بطبیبی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100 ). ایشان را طبیبان اخلاق دانند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99 ). از طبیب پرسیدم ، گفت : زار برآمده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 ). در شهری مقام مکنید که در او حاکمی عادل ، و پادشاهی قادر و قاهر، و بارانی دائم ، و طبیبی عالم ، و آبی روان نباشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ). احمد و شکرخادم ، تنی چند از خواص و طبیب و حاکم لشکر را بخواندند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 358 ). طبیب چه تواند کرد با قضای آمده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404 ). هر روز طبیب را میپرسید امیر، و وی می گفت : عارضه ای قوی افتاده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ). طبیبی از سامانیان را صلتی نیکو داد پنجهزار دینار. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ). هر روز طبیب ، امیر را نومید میکرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 ).طبیبک چون بند و طناب آورد، گفت : این پای بشکست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ).کجا عیسی طبیب آید کسی بیمار کی باشد.
ادیب صابر.
چنین گوید برزویه طبیب ، مقدم اطباء پارس که پدرمن از لشکریان بود. ( کلیله و دمنه ). بدان التفات ننمائی که مردمان قدر طبیب ندانند. ( کلیله و دمنه ).خط بخون باز همی داد طبیب از پی جان
جان برون شد چه جوابیست خوش ار بازدهید.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 164 ).
مرا طبیب دل اندرزگونه ای کرده است بیشتر بخوانید ...