طبرس

لغت نامه دهخدا

طبرس. [ طَ رَ / طَ رِ ] ( ع ص ) نیک دروغگوی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دروغگو. ( منتخب اللغات ).

طبرس. [ طَ رِ ] ( اِخ ) معرب تفرش. سیدحسین بن سیدرضای بروجردی ، معاصر شیخ مرتضی انصاری و صاحب جواهر در رجال منظوم خود گوید :
و المصطفی الجلیل حبر الطبرسی
ذوالنقد عاصرالتقی المجلسی.
الامام السعید، ابوعلی الفضل بن الحسین الطبرسی.طبرس منزلی است میان قاشان و اصفهان. ( تاریخ بیهق ص 242 ). رجوع به طبرسی شود.

فرهنگ فارسی

تفرش . توضیح نام این ناحیه بصورت [ طبرس ] در کتاب البلدان یعقوبی ( ف. ۲۹۲ ه.ق . ) و تاریخ بیهق و نیز طبرش دوبار در راحه الصدور و چند بار در ترجمه تاریخ قم آمده .
معرب تفرش

پیشنهاد کاربران

بپرس