طباق

لغت نامه دهخدا

طباق. [ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ طبقة. رجوع به طبقة شود.

طباق. [ طِ ] ( ع اِ ) موافق. برابر. و منه : والسموات طباق ٌ، جهت مطابقه بعض مر بعض را. یا آنکه بعض آن بالای بعض است. ( منتهی الارب ). قوله تعالی : الذی خلق سبع سموات طباقاً ؛ آن خدائی که بیافرید هفت آسمان را طبق بر بالا نهاد. یقال : اطبقت الشی ٔ؛ اذا جعلت بعضه فوق بعض. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). و الم تروا کیف خلق اﷲ سبع سموات طباقاً ؛ گفت نمی بینید، یعنی نمیدانید که خدای تعالی این هفت آسمان مطبق چگونه آفرید. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). زیر یکدیگر، طبقاتی که بعضی بر بعضی باشند. ( غیاث اللغات ). هر چیز که آنرا بترتیب به روی هم چیده باشند. ( برهان ). || ( مص ) موافق کردن دو چیز را با هم. ( غیاث اللغات ). تساوی. توافق. برابری. || طباق الارض ؛ هرچه بالای زمین است. ( منتهی الارب ). || زمین بلند. ( برهان ). || و قولها: زوجی عیایا طباقا؛ ای المطبق علیه حُمقاً. و قیل من یعجز عن الکلام فتنطبق شفتاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || هفت آسمان :
مصطفی بین چونکه صبرش شد براق
برکشانیدش ببالای طباق.
مولوی.
|| ( اِمص ) ( اصطلاح بدیع ) یکی از صنایع معنوی است که آنرا تضاد و مطابقه و تکافؤ نیز گویند و آن جمع بین ضدین یا اضداد است. رجوع به تضاد شود. صنعت طباق موافق کردن چند چیز که ضد همدیگر باشند یعنی در پی یکدیگر آوردن آنها. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). عنداهل البدیع من المحسنات المعنویة و یُسمی ایضاً بالمطابقة و التطبیق و التضاد و التکافؤ و هو الجمع بین المتضادین و لیس المراد بالمتضادین الامرین الوجودیین المتواردین علی محل واحد بینهما غایةالخلاف کالسواد و البیاض بل اعم من ذلک و هو ما یکون بینهما تقابل و تنافر فی الجملة و فی بعض الاحوال سواء کان التقابل حقیقیاً او اعتباریاً و سواء کان تقابل التضاد اوتقابل الایجاب و السلب او تقابل العدم و الملکة او تقابل التضایُف او ما یشبه شیئاً من ذلک کذا فی المطول و قیل المطابقة و یُسمی بالطباق ایضاً و هی ان یجمع بین الشیئین المتوافقین و بین ضدیهما ثُم اذا شرطت المتوافقین بشرط اوجب اَن تشترط ضدیهما بضد ذلک الشرط. کقوله تعالی : فاما من اعطی و اتقی و صدّق بالحسنی فسنیسره للیسری و اما من بخل و استغنی و کذب بالحسنی فسنیسره للعسری. ( قرآن 5/92-10 ). فالاعطاء و الاتقاء و التصدیق ضد البخل و الاستغناء و التکذیب و المجموع الاول شرطٌ للیسری و المجموع الثانی شرطٌ للعسری. ( کذا فی الجرجانی ). و التقیید بالمتضادین باعتبار الاخذ بالاقل لا للاحتراز عن الاکثر. فانه جار فیما فوق المتضادین ایضاً و انما قال فی بعض الاحوال لیشتمل طباق السلب. کما فی قوله تعالی : لکن اکثرالناس لایعلمون. ( قرآن 28/34 ). فان بینهما و ان لم یکن التقابل موجوداً بناء علی تعلق العلم بشی و عدم العلم بشی آخر. الا ان التقابل بینهما فی الحالة التی علق کل واحد منهمابشی واحد و نظر الی مجرّد مفهومیهما مع قطع النظر عما یتعلقانه ، کذا فی بعض الحواشی. فالطباق ضربان ؛ طباق الایجاب سواء کان الجمع فیه بلفظین من نوع اسمین نحو: و تحسبهم ایقاظاً و هم رقود ( قرآن 18/18 ). او فعلین نحو: یحیی و یمیت اوحرفین نحو: لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت. ( قرآن 286/2 ). فان فی اللام معنی الانتفاع و فی علی معنی التضرر. او کان من نوعین و هذا ثلاثة اقسام اسم مع فعل اوحرف او فعل مع حرف لکن الموجود هو الاول فقط نحو: اءَ وَ من کان میتا فَاءَحییناه. ( قرآن 122/6 ). فان الموت و الاحیاء مما یتقابلان فی الجمله و طباق السلب و هو ان یجمع بین فعلی مصدر واحد احدهما مثبت و الاَّخر منفی او احدهما امر و الاَّخر نهی ، نحو: ولکن َّ اءَکثرالناس لایعلمون. ( قرآن 57/40 ). یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا فلاتخشوا الناس و اخشون. ( قرآن 44/5 ). و من الطباق باسماء البعض تدبیجاً و قد مر و منه ما یخص باسم المقابلة کما یجی و یلحق بالطباق شیئان احدهما الجمع بین المعنیین یتعلق احد هما بما یقابل الاَّخر نوع تعلق مثل السببیة و اللزوم نحو: اشداء علی الکفاررحماء بینهم. ( قرآن 29/48 ). فان الرحمة و ان لم یکن مقابلا للشدة لکنها مسببة للین الذی هو ضدالشدة و نحوقوله تعالی : اءُغرقوا فاُدخلوا ناراً. ( قرآن 25/71 ). لان ادخال النار یستلزم الاحراق المضاد للاغراق و ثانیهما ما یسمی ایهام التضاد کما مر کذا فی المطول قیل لا وجه لالحاق النوع الاول بالطباق لانه داخل فی تعریفه ،لان منافی اللازم ، مناف للملزوم فبین المذکورین تناف فی الجملة فیکون طباقاً لا ملحقاً به - انتهی. و یؤید هذا جعله صاحب الاتقان من الطباق و تسمیته بالطباق الخفی. قال : المطابقه و یسمی الطباق الجمع بین التضادین فی الجملة و هو قسمان حقیقی و مجازی و الثانی یسمی التکافو و کل منهما اما لفظی او معنوی و اما طباق ایجاب او سلب ، فمن امثلة ذلک : فلیضحکوا قلیلاً ولیبکوا کثیراً. ( قرآن 82/9 ). و انه هو اضحک و ابکی ( قرآن 43/53 ). و تحسبهم ایقاظاً و هم رقود ( قرآن 18/18 ). و من امثلةالمجازی : او من کان میتاً فاحییناه ( قرآن 126/6 )؛ ای ضالا فهدیناه و من امثلة طباق السلب : تعلم ما فی نفسی و لااعلم ما فی نفسک. ( قرآن 188/7 ). و من امثلة المعنوی : اًِن اءَنتم الا تکذبون. ( قرآن 15/36 ). قالوا ربنا یعلم اًِنّا اًِلیکم لَمرسلون. ( قرآن 16/36 ). معناه : ربنا یعلم انا لصادقون : الّذی جعل لکم الارض فراشاً و السماء بناء. ( قرآن 22/2 ). قال ابوعلی الفارسی لما کان البناء رفعاً للمبنی ، قو بل بالفراش الذی هو خلاف البناء و منه نوع یسمی بالطباق الخفی کقوله تعالی : مما خطیئاتهم اءُغرقوا فَاءُدخلواناراً. ( قرآن 25/71 ). لان الغرق من صفات الماء فکأنّه جمع بین الماء و النار. قال ابن المعتز من املح الطباق و اخفاه. قوله تعالی : و لکم فی القصاص حیوة. ( قرآن 179/2 ). لان معنی القصاص القتل فصار القتل سبب الحیوة و منه نوع یسمی ترصیعالکلام. و منه نوع یسمی المقابلة - انتهی. ما فی الاتقان. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دوچیزراباهم سنجیدن وموافق ساختن
۱ - ( مصدر ) موافق کردن دو چیز را باهم ۲ - ( اسم ) توافق برابری . ۳ - ( صفت ) توافق برابر . ۴ - یکی از صنایع معنوی .
درختی است که در کوههای مکه روید

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) سنجیدن و موافق کردن دو چیز با هم . ۲ - (ص . ) مطابق ، برابر.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) = متضاد
۲. (صفت ) مطابق، برابر.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] دو چیز را با هم سنجیدن و موافق ساختن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طباق به جمع دو معنای متضاد در یک عبارت اطلاق می شود.
«طباق» در لغت به معنای سنجیدن و موافق کردن دو چیز با هم، مطابق و برابر آمده است. و از انواع اسلوب بدیعی قرآن است که به آن مطابقه، تطبیق، تضاد و تکافؤ نیز می گویند ( باقلانی ، تکافؤ را غیر از طباق، اما قریب به آن دانسته است). و آن در اصطلاح بدیعیان و لغت شناسان جمع شدن دو معنا و مفهوم متضاد در یک جمله است.
منظور از دو معنای متضاد
منظور از دو معنای متضاد تنها دو امر وجودی که در محل واحد اجتماع کنند و میان آن ها غایت خلاف باشد، نیست؛ بلکه اعم از آن است و در جایی که تنافی فی الجمله نیز باشد، را نیز شامل است چه تقابل و تنافی حقیقی باشد و چه اعتباری و چه تقابل از نوع تضاد و تناقض باشد و چه از نوع عدم و ملکه و تقابا تضایف و چیز هایی شبیه آن ها.
طباق یکی از آرایه های معنوی
طباق یکی از آرایه های معنوی است که در انواع مختلف کلمه اعم از اسم ، فعل و حرف واقع می شود. پدیده طباق یا تضاد در شکل های مختلفش در اشعار جاهلی، قرآن مجید، احادیث نبوی و... بارها به کار رفته، و از دیرباز توجه بسیاری از دانشمندان و زبان شناسان عرب را به خود مشغول کرده است و تقریبا از اواخر سده ۲ق به عنوان یک اصطلاح ادبی مورد بحث قرار گرفت. خلیل بن احمد (۱۷۰ق)، اصعمی (۲۱۶ق) و رمانی (۳۸۴ق) بـه تعریف لغوی آن پرداختـه اند.
اقسام طباق
...

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:تضاد (ادبیات)

جدول کلمات

مطابق ، برابر

پیشنهاد کاربران

تضاد
أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً
در نظم خلقت وطبقه بندی؛ از عدد هفت استفاده شد؛ به معنی مجموعه هفته ای بی نهایت؛ نه
اینکه محدود شده به هفت عدد؛ مانند روزهای زندگی هفتهءیند وبا هفت روز منتهی نمیشوند
...
[مشاهده متن کامل]

تا أبد.
لذا ما هفت آسمان داریم وهفت آسمانها دیگر هم هست، خلق شدند وخلق میشن، بی نهایت، بی
توقّف هر لحظه میگذره. وهیچ محدودیت وجود نداره! بی نهایت آسمانها، زمین ها، آدمها،
مخلوقات رنگ ورنگ . . .
"یخلق مایشاء"
"یخلق مالا تعلمون"
وذهن وتفکّر دانشمندان محدودهست، وسعی میکنند همه چیزرا محدود بأندیشند وبه تسلّط
خودشان در بیاورند. توّهم در توّهم.
لازم به ذکراست اینکه بعض اخترشناسان وفیزیکدان ها دلایل وشواهدرا دیدند که این عالم تنها
نیست بلکه عوالم موازی وجود دارد تا بتوانند قوانین کوانتمی را تفسیر وتحلیل کنند.
به کلمه "سبع" مراجعه کنید.

اسم دیگه تضاد هستش تضاد =طباق
آرایهٔ تضاد

بپرس