اگر گویم ز عشق گُل فغان آموز شد بلبل
خطا باشد که این نسبت بود بی اصل وبی مبدا
نه بلبل عاشق گُل شد نه گُل معشوق بلبل شد
گل و بلبل شده هریک به روئی واله و شیدا
هر آن کس زنگ بزداید ز مرآت ضمیر خود
ببیند جمله هستی را به ذکر ایزد یکتا
همه عاشق به روی او همه مایل بسوی او
همه خرم به بوی او و او از جمله ناپیدااز لعل ترت خُشک لبم تر خواهم
یعنی که ز بوسه شهد و شکر خواهم
یک بوسه نه ، صدهزار خواهم ،زآن روی
قند است لب تو و مُکرر خواهم.
( مجمعالفصحاء ج 2 ص 339 ).