فرهنگ اسم ها
معنی: طاووس، معرب از یونانی، پرنده ای با پرهای رنگارنگ، نام یکی از صورتهای فلکی نیم کره جنوبی، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
برچسب ها: اسم، اسم با ط، اسم دختر، اسم یونانی
لغت نامه دهخدا
سبحان من من خلقةالطاوس
طیرعلی اشکاله رئیس
کانه فی نقشه عروس
فی الریش منه رکبت فلوس
تشرق فی داراته شموس
فی الرأس منه شجر مغروس
کانه بنفسج یمیس
او هوز هر حرم یبیس
و شگفت آن است که این پرنده را با حسن و زیبائی که دارد،به فال بد گیرند، و شاید سبب آن باشد که مسبب دخول ابلیس را در بهشت طاوس دانسته اند، و خروج ابوالبشر را از بهشت نیز به وی نسبت دهند، و گویند چون آن حضرت در تمامی مدت زندگانی ، از خانه و بنگاه زاد و نژاد و سرای جاودانی خویش آواره گشت ، نگاهداری این مرغ درخانه از یمن و برکت دور و قرین شآمت باشد. تفصیل این اجمال آنکه : گویند هنگامی که حضرت آدم علیه السلام در بهشت درخت رز را کاشت ، ابلیس در پای آن درخت طاوسی را سربرید، و آن درخت از خون طاوس مشروب شد، همین که درخت آغاز برگ برآوردن کرد، ابلیس میمونی را در بیخ درخت رز ذبح کرد، و آن درخت از خون میمون نیز سیراب گشت ، چون هنگام فرا رسیدن انگور شد، ابلیس شیری رادر پای ریشه آن درخت بکشت ، و درخت رز از خون شیر هم آبیاری شد، انگور که به کمال پختگی رسید، ابلیس خوکی را برپایه آن درخت بیجان کرد، درخت از خون خوک نیز آب خورد، از این رو میخوارگان را هنگام نوشیدن می خوی هر چهار حیوان عارض شود، چه همین که اثر شراب در عروق سرایت کند چهره آدمی در آغاز برافروخته و چون طاوس رنگین شود، و چون مستی شروع شود، آدمی به رقص و دست و پای کوفتن و بازی گراید، همچون کپی ، و چون مستی شدت یابد، خوی شیر و درندگان در وی ظاهر گردد، که نخست با شکار خود بازی کند، و سپس عربده آغازد، وزان پس به بیهوده و هذیان مشغول شود، و در پایان او را رخوتی سخت رخ دهد و چون جسدی بی روح در خواب رود،و رشته زندگانیش گسیخته گردد. ( حیاةالحیوان ). خواندمیر در حبیب السیر آرد: در رسالة الصید مسطور است که از عجائب آنکه طاوس نر و ماده با یکدیگر مجامعت ننمایند، مگر آنکه طاوس نر مست شود، در گرد چشم وی اشکی پدید آید، و طاوس ماده او را بخورد، و این معنی سبب بیضه نهادن وی گردد. اما راقم حروف از نظام الدین علیشیر که طاوس بسیار داشت استماع نمود، به کرات میفرمود که ما چند نوبت جفت شدن طاوس را بسان زوجیت خروس و ماکیان مشاهده کرده ایم. ( ج 2 حبیب السیر ص 422 ). بدیعی در اختیارات آورده که شریف گوید: طاوس بعد از سه سال تمام پرها برآورده باشد، و هر سال یکبار بچه آورد، و این مؤلف گوید عمر طاوس بیست سال بود، و در آن مدت بچند لون برآید، و هر سال وقت خزان پر بیندازد، و در وقت برگ برآوردن درخت وی نیز پر برآورد. شیخ الرئیس گوید در مکانی که طاوس بود، حشرات و هوام نبود، و گوشت و پیه وی مجامعت را قوت دهد، زهره وی چون با سرکه بیامیزند گزندگی جانوران را سودمند بود، و گوشت و پیه او چون با سفید باج بپزند و مرق آن بخورند، ذات الجنب را نافع بود. جالینوس گوید گوشت بد دارد، و مزاج انسان را موافق نبود. و صاحب جامع از قول صاحب منهاج آورده که نیکوترین آن جوان بود، طبیعت آن گرم و خشک بود، و موافق معده ای بود که هاضمه وی قوی بود، و اولی آن بود که بعد از کشتن ، دو یا سه روز رها کنند، و سنگی در پای وی بندند و بیاویزند، و بعد از آن با سرکه بپزند. ابن زهر گوید که اطباء ماتقدم مرغهائی که گوشت ایشان صلب بودی ، یک ساعت پیش از پختن کشته ، و همچنان با پر آویخته اند، و این از بهر آن کرده اند که تا زود هضم شود، و چون زمانی درنگ کنند، مانند خمیر که در آرد اندازند تا هضم نان نیکوتر بود، این همچنان است. رازی گوید: طعامی که سمی در وی بود چون طاوس بیند، رقص کند و فریاد دارد. ابن زهر گوید: اگر مبطون زهره وی با سکنجبین و آب گرم بیاشامد شفا یابد، و اگر خون وی با انزروت و نمک بیامیزند و بر ریشهای بد نهند که ترسند که آزار کند و به آکله رسد، زایل کند، و سرگین وی بر ثآلیل طلا کردن زایل کندو اگر استخوان وی بسوزند و سحق کنند و بر کلف طلا کنند نافع بود، و اگر بر برص مالند، لون آن را بگرداند. ( اختیارات بدیعی ). ضریر انطاکی در تذکره آورده که چون طاوس نر دم خویش بیند، اندوه خورد که چرا سایر اندام وی برنگینی دم نیست. درازای دُم وی چندین ذراع است ، جثه نر از جثه ماده بزرگتر باشد، قوای وی از حین بیرون آمدن از تخم تا سه سال تدریجاً تکمیل گردد. گوشت وی قاطع قولنج و ریاح غلیظه است ، مفاصل را تسکین دهد، ولو بطریق نطول به کار برند. ( تذکره داود ضریر انطاکی ج 1 ص 234 ). طلای زهره او با سرکه جهت گزیدن هوام ، و شرب زیره او بقدر دو دانگ با سکنجبین و آب گرم رفع اسهال کند، و بالخاصیة رؤیت او باعث ضعف قوه سموم مسمومین است. و حکمای هند تحقیق کرده اند که چون موی دنباله او را در کوزه کرده بسوزانند، از صد مثقال آن قریب به یک مثقال فلزی شبیه بطلا بهم میرسد، و در دفع کردن بیاض عین و امراض آن مجرب دانسته اند، و خواص غریبه و عجیبه به آن اسناد میدهند. ( تحفه حکیم مؤمن ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - پرنده ایست از راسته ماکیانها که اصلش از هندوستان و مالزی است . دارای پرهای زیباست و صدای بلند و تا حدی ناراحت کننده دارد . نر این پرنده چتر زیبایی با دم خود می سازد به سبب پرهای زیبا طاوس رابه عنوان یک پرنده زینتی نگهداری می کنند . طاوس در سال ۴ تا ۶ تخم می گذارد و جوجه ها همین که سه ماه شدند نر و مادگی آن ها قابل تشخیص است آنها پس از رسیدن به سن ۳ سالگی بالغ می شوند و جهت جفتگیری آماده می گردند طاوس در حدود ۳٠ سال عمر می کند . غیر از طاوسهای رنگین طاوس سفید ساده و طاوس آبی رنگ هم وجود دارد . ۲ - آلتی است از ذوی الاوتار معمول هندوستان . ۳ - تنور اجاق . یا ترکیبات اسمی : یا طاوس آبگون خضرا . آسمان . یا طاوس آتش پر . آفتاب . یا طاوس آتشین پر . آفتاب . یا طاوس پران اخضر . ۱ - فرشتگان . ۲ - ستارگان . یا طاوس خلد . ۱ - هر یک از حوریان . ۲ - هر یک از غلمان . یا طاوس مشرق خرام . ۱ - آفتاب . ۲ - آسمان . یا طاوس علیین . طاوس بهشتی . یا طاوس فلک . آفتاب . یا طاوس فلک . آفتاب . یا طاوس ملایک . جبرئیل امین . تعبیرات : یا مثل طاوس . رنگین و آراسته . یا مثل طاوس در خانه روستایی . چیزی گرانبها در تصرف مردی بینوا . یا مثل طاوس مست . آن که مانند طاوس نر خرامان و متکبرانه راه رود .
ابن مکحول حمدالله مستوفی او را از صحابه شمرده است .
مترادف ها
طاووس، طاوس
پیشنهاد کاربران
نامهای پارسی ان فرَش مرغ/فریسا/پریسا/سیمرغ/سیرمرغ شاید تاوس هم پارسی بوده به یونانی رفته
طاوس که با یک ونوشته می شود بر خلاف آن طاووس که با دو و نوشته می شود و نام یک پرنده است به معنی خوش اخلاق و داشتن پندار نیک است
این واژه در اوستایی تئس taosa بوده که طاوس شده و نگارش درست آن تاووس است. همانند این واژه، واژه ی پهلوی کیس kayos می باشد که کاووس شده است.