طاهر زاده

/tAherzAde/

لغت نامه دهخدا

طاهرزاده. [ هَِ دَ ] ( اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر ( تولد 1278 وفات 1321 هَ. ق. ). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدیافته ، در هشت سالگی او را به یکی از مکاتب قدیمی سپردند. طرز تدریس این نوع دبستانها خواندن طوطی وار قرآن و کتاب بود، حتی اجازه نوشتن هم نمیدادند و این کودک هوشیار غلط بودن این اصول را دریافته نقاشی حروف می پرداخت ولی چه چاره که مکتب دار نادان اجازه نمیداد، حتی کار به زدن کودک منجر میشد و صابر در این باره حسب حال و شعری کودکانه ساخته است. چون بسن دوازده رسید وی را به مکتب سیدعظیم شروانی که یکی از شعرای نامدار آن زمان بود سپردند. سید مردی بصیر و واقف بود و آینده درخشان این کودک را هم از عهد خردی از ناصیه حالش خواند و در تعلیم و تشویق وی کوششی بسزا نشان میداد و برای تمرین و ورزش طبع او را واداشت که اشعار گلستان و غیره را نظماً به ترکی ترجمه کند چنانکه در ترجمه شعر «دیدم گل تازه چند دسته » گفته :
کوردیم نیچه دسته تازه گل لر
با غلانمش ایدی گیاه ایلن تر.
متأسفانه پدرش بسیار از این مرحله ها دور و در فکر کار و کاسبی بوده و پس از سه چهار سال تحصیل وی را به کسب و کار وادار کرد و شاید می ترسید که درس و بحث او را از راه راست بازدارد و فرزند دلبندش به ضلالت و گمراهی بیفتد و دین و ایمان از دستش برود، اما در اندرون آن خسته دل چیزی بود که وی را راحت نمی گذاشت و نمیتوانست آسوده و فارغبال به کسب و داد و ستد بپردازد و همه حواسش به شعر و تتبع در نظم و نثر معطوف بود و کار بجائی رسید که پدر بی خبر از حظ و لذت ادب و دانش به نکوهش فرزند هوشیار پرداخت و او را به جرم دانش طلبی اذیت و آزار میکرد و بالاخره دفتر اشعار و سفینه غزل او را تکه تکه کرد و دور انداخت این واقعه دل حساس شاعر جوان را آزرده ساخت و از کانون خانوادگی متنفر شد و عزم را جزم کرد که ترک میهن خود شروان بگوید و بهمراهی کاروان به خراسان برود چنانکه گوید:
من خلیل اﷲ عصرم ، پدرم چون آزر
سفر از بابل شروان کنم انشأاﷲ
گر چه او دفتر اشعار مرا پاره نمود
وصله با طبع درافشان کنم انشأاﷲ.
امّا پدر زود از قضیه آگاه شد و وسایل برگرداندن او را از بین راه فراهم کرد بعد از این حادثه مراعات ذوق و سلیقه پدر و هم جنسانش را که در محیط زندگانی اکثریت داشتند، مصلحت دید و شروع به مرثیه گوئی و نوحه خوانی کرد و دردو ماه محرم و صفر در مجالس سوگواری مرثیه میخواند.از آن پس همه کس وی را دوست میداشت ، محبوب پدر و ریاکاران دیگر واقع شد. شمعی بود که جمعی بدورش پروانه وار میگردیدند و نکته سنجی و لطیفه گوئی و بذله سرائی وی را بجان می خریدند و همه منتظر بودند که شماره های مجله ملانصرالدین هر چه زودتر منتشر شود تا چکامه های پر از لطافت و شوخی های نیشدار شاعر شیرین زبان را مطالعه کنند و محظوظ شوند، ادبا و نویسندگان عظام از لوازم عزت احترام در حق او کوتاهی نمیکردند، مخصوصاً استادش حاجی سیدعظیم شیروانی که خود یکی از شعرای نامدار بود فریفته وی شد. روزی با هم بدیدن دوستی که از سفر برگشته بود رفتند، وی ده عدد لیمو از چمدان درآورد و برسم ارمغان دو عدد به سید و یکی به صابر داد و تقاضای سرودن یک بیت مناسب حال کرد صابر گفت :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( میرزا ) علی اکبر صابر شاعر و فاضل شروانی ( و. شماخی ۱۲۷۸ -ف. ۱۳۲۱ ه.ق . ۱۹۱۲ م . ). در هشت سالگی او را بیکی از مکاتب قدیمی سپردند و چون بسن ۱۲ سالگی رسید ویرا بمکتب سید عظیم شروانی شاعر نامدار سپردند . وی در تعلیم او بسیار کوشید و برای پرورش طبع او واداشت که اشعار گلستان و غیره را ضمنا بترکی ترجمه کند اما پدرش که بکسب مشغول بود پس از سه چهار سال او را بکسب و کار واداشت ولی فکر وی بشعر و شاعری مشغول بود و پدر او را آزار میداد تا آنجا که دفتر اشعارش را تکه تکه کرد و دور انداخت.این واقعه دل حساس شاعر را آزرده کرد و او از کانون خانوداگی متنفر گردید و بهمراهی کاروانی بسوی خراسان رهسپار شد اما پدر زود از قضیه آگاه گردید و پسر را از بین راه باز گرداند . پس از این واقعه علی اکبر مراعات ذوق و سلیقه پدر و همسنانش را که در آن محیط اکثریت داشتند - مصلحت دید و بمرتبه گویی و نوحه خوانی پرداخت ازین رو محبوب همگان شد و همه منتظر بودند که شماره های مجله ملا نصر الدین هر چه زودتر منتشر شود تا اشعار لطیف و شوخیهای نیشدار شاعر شیرین زبان را مطالعه کنند. طاهر زاده هنر خود را در راه اصلاح معایب جامعه و تهذیب اخلاق بکار میبرد . وی چندی در خراسان و سمرقند و بخارا سیاحت کرد و از راه دست فروشی امرا معاش نمود و چون در خراسان و باظهور کرد بشماخی بازگشت و پس از چندی بعتبات رفت و از آنجا بار دیگر بخراسان رفت و سپس بموطن خویش باز گردید و عایله بزرگی تشکیل داد.درین اثنا مجله [ملا نصر الدین] توجه آزادیخواهان و مشروطه طلبان را بخود جلب کرد و مدیر آن جلیل محمد قلی زاده خود نیز مردی آزادیخواه بود. وی از صابر برای مجله خود استفاده کرد و کمکهای بسیاری بوی نمود . نوشته های شاعر اشکهایی در لفافه خنده - یعنی هجوهای حقیقی و تلخ - بود. اوضاع جامعه اسلام و سالوسان و ریاکان را بشدت بباد انتقاد میگرفت . شخصیتها و طبقات بر جسته را در آثار خود حیات جاودانی میبخشید. عامیان خرافات پرست و زاهدان ریاکار در حق وی بدگوییها میکردند و او را به بابی گری زندقه متهم میساختند و او همه را تحمل میکرد. وی مجدد بزرک ادبیات ترکی آذربایجانی است . جراید و مجلات وقت مانند : حیات فیوضات رهبر دبستان ملانصرالدین الفت ارشاد گونش صدا ینی حقیقت از معلومات و نبوغ قلمی وی استفاده میکردند. سپس طرز تعلیم نو را کم بیش آموخت و مدرسه ای بنام [ مکتب امید ] دایر کرد ولی این کار نگرفت و او در سال ۱۹۱٠م.عازم باد کوبه شد و جمعیت نشر معارف فرصت را غنیمت شمرد و ویرا بعلمی شرعیات و زبان فارسی در مکتب جدید التاسیس قصبه موسوم به [ بالا خانه ] نزدیک بادکوبه منصوب کرد. وی در سال بعد سخت مریض شد و در نتیجه به شماخی و از آنجا برای معالجه به تفلیس رفت لیکن بهبود حاصل نشد و سرانجام بمسقط الراس خود باز گشت و همانجا در گذشت .

پیشنهاد کاربران

بپرس