طالع شدن


مترادف طالع شدن: طلوع کردن، دمیدن، برآمدن

متضاد طالع شدن: غروب کردن، افول کردن

لغت نامه دهخدا

طالع شدن. [ ل ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برآمدن. طلوع کردن. صبح طالع شدن ؛ دمیدن. ( دستوراللغه ادیب نطنزی ). سرزدن آفتاب از پس کوه. برآمدن. تیغ زدن :
چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شود
همچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 133 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) طلوع کردن بر آمدن ( آفتاب یا ستاره ) .

مترادف ها

rise (فعل)
طلوع کردن، خاستن، طالع شدن، برخاستن، بلند شدن، برامدن، بالا رفتن، صعود کردن، ترقی کردن، ناشی شدن از، طغیان کردن، بالا آمدن، از خواب برخاستن، سربالا رفتن

appear (فعل)
ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس