صحبت صالح ترا صالح کند
صحبت طالح تراطالح کند.
مولوی.
صالح وطالح بصورت مشتبه دیده بگشا بو که گردی منتبه.
مولوی.
دختری خواهم ز نسل صالحی نی ز نسل پادشاهی طالحی.
مولوی.
صالح و طالح متاع خویش فروشند تا که قبول افتد و چه در نظر آید؟
حافظ.
|| شترماده مانده. ( منتهی الارب ).طالح. [ ل ِ ] ( اِخ ) نام پیشین ایستگاه شماره 15 راه آهن شمال بوده است که فرهنگستان آن را به «تاله » تبدیل کرده است. ( لغات فرهنگستان 19، 1318 هَ. ش. ).