طاقیه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) نوعی کلاه بلند مخروط شبیه بکلاه فعلی درویشان. قسمی از کلاه : طاقیه ترکمانی ؛ کلاه نظامیان عثمانی. عرقچین. || بافته سرخ. ج ، طاقیات : گویند هر که از پوست شیر طاقیه ساخته در سر طفلی نهد که صرع داشته باشد، نفع رساند. ( ریاض الادویه ). الب ارسلان هیئتی در غایت مهابت و محاسنی کشیده داشت و طاقیه طولانی برسر میگذاشت چنانچه بیننده از بدایت طاقیه تا نهایت لحیه او دو گره میپنداشت. ( حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 از ج 2 ص 371 ). چشمش بعینه ، از دو چشمک که در طاقیه اطفال جهت چشم زخم دوزند. ( نظام قاری ص 134 ).
بترگ طاقیه گفتم که برگ گل ماند
خیال گفت نگفتی سخن به اندازه.نظام قاری ( دیوان البسه ص 106 ).
صد عرقچین فدای طاقیه باد
هیچ از قالبش نیاید یاد.نظام قاری ( دیوان البسه ص 55 ).
قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک
یقلق وطاقیه و موزه و کفش و دستار.نظام قاری ( دیوان البسه ص 15 ).
بر سر بجای طاقیه ام هست کله پوش
تخفیفه راجنیبه و دستار میکنم.نظام قاری ( دیوان البسه ص 25 ).
ترگها باید که تا یابد اصولی طاقیه
ورنه بتوان آستینی از نمد برساخت تاج.نظام قاری ( دیوان البسه ص 54 ).