طاقت فرسا
/tAqatfarsA/
مترادف طاقت فرسا: تحمل گداز، توان سوز، توان فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت زدا، طاقت شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل ناکردنی
برابر پارسی: توان فرسا، تاب فرسا | توان فرسا، تاب فرسا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا
زننده، مخالف، متناقض، عنیف، طاقت فرسا، تنفرانگیز
خروجی، طاقت فرسا، خستگی اور
سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی
طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تاب ناپذیر
طاقت فرسا
طاقت فرسا
سخت، دشوار، طاقت فرسا، غیر قابل مقاومت، تحمل ناپذیر
سخت، طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر
طاقت فرسا، زجر دار، متضمن زجر و شکنجه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نامحتمل ؛ غیرقابل تحمل . که نتوان تحمل کرد. که نتوان بر خود هموار نمود :
خیزم به روم که صبرنامحتمل است
جان در قدمش کنم که آرام دل است .
سعدی .
خیزم به روم که صبرنامحتمل است
جان در قدمش کنم که آرام دل است .
سعدی .
تحمل گداز