طافح. [ ف ِ ] ( ع ص ) مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. ( منتهی الارب ). بدمست که پر شده باشد از شراب. ( غیاث اللغات ). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. ( مهذب الاسماء ). سیاه مست. مست ِ مست. مستی مست. لول. مست ِ خراب : هر که از خُم ِّ می مدح تو جامی نوش کرد تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام.
سوزنی.
|| لبالب. سرشار. فایض. پُرِ پُر.
فرهنگ فارسی
مست پرازشراب، آنکه شراب بسیارخورده مست مست باشد مست شرابخواره که از خود خبر ندارد . یا مست طافح . سیاه مست مست مست . مست پر از شراب که از خود خبر ندارد
فرهنگ معین
(فِ ) [ ع . ] (ص . ) مست شرابخواره که از خود خبر ندارد.