طاغ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
طاغ یا تاغ درخت وحشی کویری که منبع آن بیابان و کوهپایه های دور از آبادی مابین شهرستان های ترشیز وسبزوار و خار وتوران شاهرود چون در کودکی ما سوخت و چراغ وسایبان قطاع الطرق راهزن و یاغی بود ذغال آن بهترین
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
سوخت زمستانی بود لذا به آن طاغ میگفتند یعنی حاکم یاغیان طاغی ولی ذغال فروشان ریشه این درخت کم آب افسرده و قیچ شاداب که انگار برگ آنرا با روغن زیتون برق انداختند اما شکر خدا وزیر تعاون و کشاورزی پهلوی دوم مرحوم صدیقی که در دیداربستگانش در کشور ترکمنستان دیده بود که شوروی چگونه با کاشت طاغ بیابان زدایی کرده اوهم واقعا در آنزمان شاهکاری ارائه کرد افسوس که در روی درخت قیچ نه آنهوا و نه این رژیم کوچکترین اقدامی نکرده حتی درختان قیچ را ممنوع الچرا یا منع از ریشه درآوردن آن نکردند الان هم اگر در پای هر ده تا درخت تاغ یا طاغ دوتا قیچ پرورش دهند کشور آب و هوای مدیترانه ای پیدا میکند
طاق: آزاد درخت. برگش پهنا ندارد. رجوع به ( ( هَدَب ) ) در قاموس و جز آن شود.
طاق، شامل دو نوع است: یکی مخصوص به سوزاندن هیمه. که آن را طاق نامند و یکی حب الزلم است از نخود بزرگتر و شبیه به عناب در رنگ و شیرینی و مغز دانه ی او بسیار لذیذ است و نیز می گویند: طاق اسم درختی است که آن را به فارسی سایه خوش نامند و ثمر آن به قدر کُنار کوچکی سبز رنگ است و آتش اخگر آن مدتی می ماند و گفته اند آزاد درخت است و ثمر آن را تاخک می نامند. درخت غضات. ( منتهی الارب ) . و در تداول جنوب خراسان ( گناباد ) طاق را هم بر درخت مو و تاک اطلاق کنند و هم آن را به معنی درختی صحرایی به کار برند که برای سوختن است.
... [مشاهده متن کامل]
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
طاق، شامل دو نوع است: یکی مخصوص به سوزاندن هیمه. که آن را طاق نامند و یکی حب الزلم است از نخود بزرگتر و شبیه به عناب در رنگ و شیرینی و مغز دانه ی او بسیار لذیذ است و نیز می گویند: طاق اسم درختی است که آن را به فارسی سایه خوش نامند و ثمر آن به قدر کُنار کوچکی سبز رنگ است و آتش اخگر آن مدتی می ماند و گفته اند آزاد درخت است و ثمر آن را تاخک می نامند. درخت غضات. ( منتهی الارب ) . و در تداول جنوب خراسان ( گناباد ) طاق را هم بر درخت مو و تاک اطلاق کنند و هم آن را به معنی درختی صحرایی به کار برند که برای سوختن است.
... [مشاهده متن کامل]
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
طاغ/ t�gh : یک جور هیزم
مانند: طاغ درختی است نه افراشته و سر به آسمان برداشته .
کلیدر
محمود دولت آبادی
تاغ / tāg : درخت یا درختچه ای که در مناطق خشک می رویَد و ساقه ی بندبند دارد؛ تلخ
فرهنگ بزرگ سخن
دکتر حسن انوری
مانند: طاغ درختی است نه افراشته و سر به آسمان برداشته .
کلیدر
محمود دولت آبادی
تاغ / tāg : درخت یا درختچه ای که در مناطق خشک می رویَد و ساقه ی بندبند دارد؛ تلخ
فرهنگ بزرگ سخن
دکتر حسن انوری