طاط

لغت نامه دهخدا

طاط. ( ع ص ) مرد دراز. ( مهذب الاسماء ) ( منتخب اللغات ). مرد درازبالا. ( منتهی الارب ). || مرد سخت خصومت. ( منتخب اللغات ). || مرد متکبر. ( اقرب الموارد ). || دلاور. ( منتهی الارب ). شجاع. ( اقرب الموارد ). مرد دلیر. ( منتخب اللغات ). || گشن تیزشهوت. ( منتهی الارب ). گشن با بانگ. ( منتهی الارب ). شتر مست. ( مهذب الاسماء ). شتر نر که برای گشنی مست شده باشد. ( منتخب اللغات ). ج ، اطواط.

طاط. ( اِخ ) نام صاب پسرحضرت ادریس پیغمبر است که طبق روایات ، فرقه صابی را به او منسوب دانسته اند. ( عیون الانباء ج 1 ص 215 ).

طاط. ( اِخ ) نام مردی که هرمس یکی از کتب خود را در صناعت کیمیا بدو خطاب کرده. ( فهرست ابن الندیم ).

فرهنگ فارسی

نام صاحب پسر حضرت ادریس پیغمبر است که طبق روایات فرقه صابی را باو منسوب دانسته اند .

پیشنهاد کاربران

بپرس