طارم

/tArom/

مترادف طارم: تارم، محجر، خانه چوبین، کلبه، داربست، داربند، آسمان، سپهر، فلک، خیمه، خرگاه، ایوان

معنی انگلیسی:
trellis, wooden house with a dome, palisade round garden, the sky

لغت نامه دهخدا

طارم. [ رَ ] ( معرب ، اِ ) محجری را گویند که از چوب سازند و اطراف باغ و باغچه بجهت منع از دخول مردم نصب کنند. ( برهان ). چوب بست گرد باغ و باغچه.محجری که از چوب سازند و به اطراف باغ نهند تا مانعاز دخول شود. ( غیاث اللغات ). نرده. || چوب بندی که از برای انگور و یاسمین و کدوی صراحی کنند و داربست و طارم انگور و داربند هم گویند. این لفظ معرب تارم است و در مصطلحات گفته در حرکت راء طارم اختلاف است ، بعضی مفتوح و بعضی مضموم آرند :
بعون نعمت عشق تو فارغم ز نعیم
نه جوی شیر شناسم نه طارم انگور.
ثناها همه ایزد پاک را
ثریاده طارم تاک را.
نورالدین ظهوری
مست ترا بطارم تاک است دیده باز
مستغنی از تفرّج این سبز طارم است.
نورالدین ظهوری.
و این بیت سالک قزوینی که در مدح جلال اسیر گفته بکسر راء نیز متحقق میشود :
سیاره این بلند طارم
خوانند ورا ابوالمکارم.
( از آنندراج ).
و ضبطت الکلمة فی اللسان و غیره بکسر الراء، و هو الموافق للوزن العربی ، و ضبطت فی المعیار و عند ادی شیر، بسکونها و قال الاول ( معرب طارم ) یعنی بضم الراء. و قال الثانی معرب عن تارم و لم یضبط الراء. و الظاهر ان ما قاله المعیار اصح ، ولکن مع فتح الراء فان فی ترجمة البرهان القاطع ص 412 طارم بوزن آدم و معناه مقارب للمعنی الذی هنا و اما تارم بالتاء فانه بفتح الراء ایضاً. ( حاشیه المعرب ص 224 ). طارمه. طارمی. || بام خانه. ( برهان ). || طاق خانه. ( اوبهی ). || خانه بالا. ( بحرالجواهر ). || دیدگاه. ( اوبهی ) :
بنشان بطارم اندر مر ترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با یالغ و کدو.
عماره.
زمین ز مرد شود تنگ چون کهن بیشه
هوا ز گرد شود تیره چون سیه طارم.
فرخی.
لاجرم دشمنان به زندانند
خواجه شادان بطارم و گلشن.
فرخی.
|| خانه را گویند که از چوب سازند همچو خرگاه و غیره. خانه چوبین. و به معنی گنبد نیز آمده است. ( برهان ). و در بهار عجم آمده خانه چوبین. چون خرگاه و سراپرده و گنبد. ( غیاث اللغات ). خرگاه. ( زمخشری ). قبّه. ( برهان ) :
هر آن روزی که بنشستی به طارم
بطارم در تو بودی باغ خرم.
( ویس و رامین ).
کنار بام وی را کاخ و طارم
زمین پر گل او را خزّ و ملحم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - ناحیه ایست در فارس که از شمال به خشن آباد از جنوب و مشرق به فارغان محدود است . طول آن ۷۲ و عرض ۱۸ کیلومتر است . آب و هوای آن گرم و ناسالم زمینها باتلاقی و مشجر است . محصول غلات برنج خرما و پنبه : آب مشروب از آب باران تامین میشود. ۲ - مرکز آن طارم است که دارای ۱۴ قریه و ۵٠٠ خانوار جمعیت است .
( اسم ) تارم . یا طارم اخضر . آسمان . یا طارم اعلی . آسمان . یا طارم چهارم ( چارم ) . فلک چهارم آسمان چهارم . یا طارم زبر جد . آسمان . یا طارم فیروزه . آسمان . یا طارم مینا . آسمان . یا طارم نیلگون . آسمان .
یکی از اجداد ایسن قتلغ از امرائ عصر سلطان محمد خدابنده .

فرهنگ معین

(رَ ) [ معر. ] (اِ. ) تارم ، خرگاه ، سراپرده .

فرهنگ عمید

۱. خرگاه، سراپرده.
۲. گنبد.
۳. خانۀ چوبی.
۴. نردۀ چوبی یا فلزی.
۵. چوب بستی که برای تاک درست می کنند.
* طارم اخضر: [قدیمی، مجاز] آسمان.
* طارم اطلس: [قدیمی، مجاز] = * طارم اخضر
* طارم اعلی: [قدیمی، مجاز] آسمان، فلک، عرش برین.
* طارم فیروزه: [قدیمی، مجاز] = * طارم اخضر
* طارم نیلگون: [قدیمی، مجاز] = * طارم اخضر

دانشنامه عمومی

طارم (کوهرنگ). طارم روستایی است در شهرستان کوهرنگ، بخش بازفت، استان چهارمحال و بختیاریاین روستا یکی از زیباترین وبکرترین روستاهای بازفت است
جمعیت این روستا را مردم بختیاری از طایفه کیارسی بهداروندتشکیل داده اند که از جمله انها تیره نورالدین وند است
آب و هوای این روستا درتابستان گرم تا 47درجه سانتیگراد ودر زمستان تا منفی6 درجه میرود به طورکلی آب وهوای خوب همراه باطبیعت بکر و دست نخورده باعث شده بیشتر ساکنان قدیمی این روستا که به شهر رفته بودند بازگردند شغل بیشتر مردم این روستا کشاورزی ودامداری است . [ ۱]
]
جمع آوری اطلاعات :شایان محبی نورالدین وند
عکس طارم (کوهرنگ)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

طارُم
شهرستانی در شمال استان زنجان، مشتمل بر بخش مرکزی و بخش چَوَرْزَق، با مرکزیت اداری شهر آب بر. از شمال به استان اردبیل (شهرستان خلخال) و استان گیلان (شهرستان فومن)، از شرق به شهرستان های شفت و رودبار (استان گیلان)، از جنوب شرقی و جنوب به شهرستان قزوین، و از جنوب و غرب به شهرستان های ابهر و زنجان (استان زنجان) محدود است. شهرستان طارم در کوهستان البرز غربی قرار دارد و درّۀ قزل اوزن آن را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می کند. ارتفاعات شمالی شامل رشته کوه های مرتفعی است که کوه لاته برهنه، با ارتفاع ۲,۸۶۷ متر، بلندترین قلۀ آن است و ارتفاعات جنوبی، که این شهرستان را از شهرستان های البرز و زنجان جدا می کند، ۲,۸۷۴ متر ارتفاع دارند. رودخانۀ قزل اوزن و ریزابه هایی که از کوه های اطراف به آن می ریزند این شهرستان را مشروب می کنند. اقلیم شهرستان طارم معتدل تا معتدل مایل به سرد، از نظر بارندگی جزو نواحی نیمه خشک است، و جمعیت آن ۴۳,۹۶۴ نفر است (۱۳۸۵). کوه های شمالی آن از جنگل تنک پوشیده شده است. مهم ترین آبادی های آن عبارت اند از چورزق، دَرام، دستجرده، و گیلوان. راه رودبار به آب بر و روستای درام و نیز راه زنجان به آب بر همراه با راه های فرعی و روستایی دیگر شبکۀ راه های ارتباطی این شهرستان را تشکیل می دهند. شهرستان طارم ازجمله نواحی برنج خیز ایران است و پرورش درخت زیتون و سایر میوه ها نیز در آن متداول و دامداری و باغداری شغل عمدۀ ساکنان آن است.

پیشنهاد کاربران

به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
طارم : آسمان
مجاز از دنیا
واژه طارم
معادل ابجد 250
تعداد حروف 4
تلفظ tāra ( o ) m
نقش دستوری اسم خاص مکان
ترکیب ( اسم ) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تارم] [قدیمی]
مختصات ( رَ ) [ معر. ] ( اِ. )
آواشناسی tArom
...
[مشاهده متن کامل]

الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

نخست این که خدمت آن جنایی که گفته در طارم به گیلکی حرف میزنند باید بگویم نه تنها در طارم حتی یک گیلک وجود ندارد بلکه در بسیاری از مناطق استان گیلان به ترکی سخن می گویند از جمله منجیل و هرزویل که بنابر
...
[مشاهده متن کامل]
لغتنامه دهخدا و آنندراج جزئی از سرزمین طارم و نه گیلان بوده اند. در مورد سالاریان و یا کنگریان نیز در ترک بودن آنها هیچ شکی نیست چه بسا که یاقوت حموی جد اعلای این خاندان را علی کنگری ذکر کرده و برای واژگان کنگر و سالار جز در زبان ترکی معنی دیگری نیست و هر دو از طوایف و ایلات ترک تبار بوده اند. کنگرها کنفدراسیونی متشکل از سه طایفه پچنک به اسامی ارتیم، یولا و چور بودند که اداره پچنک ها را به عهده داشتند و با کوچ پچنک ها به طرف شمال و غرب بخشی از آنها که در جایگاه پیشین خود باقی ماندند بنابر شجره ترک و تراکمه ابوالقاضی بهادر بین سالورها ( سالارها ) از ایلات بیست و چهارگانه اوغوز استحاله گشتند که بلاشک لغات کنگر و سالار به نکاتی جز این اشاره ندارند و در ضمن نام مرکز حکومتی کنگریان و یا سالاریان سمیران است که نام یکی از شهرهای ترکان خزر در قفقاز نیز سمیران بوده است. همچنین منابع موثق تاریخی خبر از حضور ترکان از قدیم در این منطقه می دهند از جمله شهید اسلم بن عمرو ترکی قزوینی که از اهالی شمال قزوین بوده است در صدر اسلام. در ترکی بودن وجه تسمیه طارم/تارم و ترک بودن اهالی آن هیچ گونه شک و شبهه ای وجود ندارد

واژه یِ " تارم/طارم" با واژه یِ " term " در زبانهایِ اروپایی همریشه است.
یاقوت در معجم البلدان گوید
ناحیه بزرگی است در جبال مشرف بر قزوین در طرف بلاددیلم و من آن ناحیه را دیدم و در آن مزارع و قرای کوهستانی فراوان یافتم و حتی یک فرسنگ در آن صحرا مشاهده نمیشود جز اینکه پر آب و گیاه و دارای دهکده های بسیار است و چه بسا که مردم آن ناحیه را به لهجه محلی �ترم � میخوانند و شاید پنبه ترم موصوف به این لفظ منسوب به یکی از این دو موضع باشد و این همان ناحیه ای است که وهسودان فرمانده سپاهیان رکن الدولةبن بویه آن را منهزم ساخت و بهمین سبب متنبی در ضمن مدح عضدالدوله گوید :
...
[مشاهده متن کامل]

ماکانت الطرم فی عجاجتها
الا بعیراً اضله ناشد
تسأل اهل القلاع عن ملک
قدمسخته نعامةٌ شارد.
( از معجم البلدان ) .

شهرستانی که امروز انرا طارم می خوانند در نوشته های کهن همه جا ترم بر وزن گرم امده احتمالا به معنی میان جا است - ترم از شهرها و مراکز دیلمان بوده
دوستانی که تارم را ترکی خواندند خوبست کمی به تاریخ رجوع کنند نخست انکه انجا نامش ترم بوده و تارم عامیانه انست دیگر انکه تارم یا همان ترم شهری دیلمی بوده و در ان دیلم اسپاران ( دیلم اسواران - سواران ) زندگی میکردند پایتخت سللار ( سردار - در دیلمی مانند پارسی اوستایی و پشتو و برخی دیگر گویشهای پهلوی د به ل دگرگون میشد چنان که ر نیز به ل دگر میشود درباره ر و ل نمونه بسیار است مانند سوراخ و سولاخ - درباره دگرگونی د به ل نمونه دمبه و لمبه - بدخشان بلخشان و سردار و سللار را میبینیم سللار مرزبان بن جستان ( =دستان =هم نام دستان نام دیگر زال پدر رستم ) شهریار همزمان هارون الرشید بود و جستان بن مرزبان بن جستان و پسرش وهسودان و پسر وهسودان جستان سوم از نامدارترین شهریاران ان هستند و از پسران جستان خوراسویه و ماناذر و سیاه چشم و خسروفیروز به پادشاهی رسیدند و پادشاهی بزرگی در دیلمان تا دربند و ارمنستان برپا کردند و با ال بویه نیز خویشاوندی دارند - دریکی از جنگها که میان رکن الدوله و وهسودان بود متنبی شاعر عرب سروده
...
[مشاهده متن کامل]

ماکانت الطرم فی عجاجتها
الا بعیراً اضله ناشد
- این سالها پیش از امدن تغز اغوز از چین و گذر ان از سیحون به ایران است -

طارم. نام شهر
ریخت اصلی کلمه به شکل طارام باید باشد.
رام در پیشود و پسوند نام بعضی از شهرها دیده میشود ( رامهرمز، چرام )
تا یا طا همان تا شده ، جمع شده، مثل تا شدن کاغذ هست.
طارم باید به سبک معماری شهر مربوط باشد شایدشهر دو قسمتی باشد، شاید خانه ها متراکم و فشرده ساخته شده.
جناب کرمی زندی ظاهرا کسی که نااگاهانه حرف می زنه جنابعالی هستید من اتفاقا قبل از اینکه این بحث را ببینم به فکرم رسیده بود که طارم باید کلمه ترکی باشد تصور می کنم شما هیچ گونه اشنایی با منطقه ندارید طارم
...
[مشاهده متن کامل]
تو منطقه ما به محصولات کشاورزی اش معروف است اکثر خاطرات جوانی پدرم از طارم و اینکه چطور زمانی که هنوز همه راهها مالرو بود از جنوبی ترین منطقه خلخال با قاطر به زنجان زغال می بردند و اینکه اکثر داد و ستدشان با تاریم بود. این دوره ای که من ازش حرف میزنم به ندرت پای یه فارس به منطقه باز شده بود تو منطقه ما اسامی افراد قدیم هنوز هم عین اسامی ترکیه است بالا بگیم - روفت - نهمت - نورجان - گل ننه - اصلان - چنگیز و هزاران اسم دیگه که عجیب و شگفت انگیزه و نشان می ده تا 50 سال قبل ارتباطات ان منطقه بیشتر با ترکها بوده تا فارسها. این معنی من دراوردی جنابعالی هیچ گونه با خصوصیات منطقه همگونی نداره اصلا این منطقه تو بلندی قرار نداره تو کف قزل اوزن قرار داره کدوم انسان اگاهی اسم همچین جایی را جایگاه بلند و چم اسمان می ذاره بعلاوه اینکه اغلب اسامی مناطق اطراف هم اکثرا ترکی هستند و تاریم به ترکی یعنی زراعت اگه راهت به تاریم بیفته حتما به عینه می بینی که منطقه اخر کشاورزی و زراعته برنج طارم که شنیده ای انار زیتون سبزیجات و انواع میوه ها گواه بزرگی بر این ادعاست من اطمینان دارم که تاریم کلمه ترکی است.

طارم : خانه ، خانه ی بلند
( لخت بر هر سری که سخت کند
چون در طارمش دو لخت کند )
یعنی : گرز پولادین را بر هر سری که بکوبد آن سر را مثل در خانه دو تکه می کند .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 490 )
طارم در تاریخ بیهقی به معنی بنای گنبدی شکل می باشد . احتمالا یکی از مکان های اداری بوده در پادشاهی غزنویان
" امیر گفت که خواجه تنها بطارم بنشیند که سوی او پیغامی است برزبان عبدوس"

سلام ما برای روستای رزان از دهستان چوقور به مرکز یت حصار هستیم. چوقور 14 روستا دارد. خود کلمه رزان و چوقور هیچ، طارم معرب شده تارام یا آتارام میباشد. رام یا راه آب به معنی سرزمین و ملک و تا یا آتا یعنی گرم. دوستان دقت کنید آب و هوا دخیل بوده تو اسم گذاری نه چیز دیگه ای. گرم به آن سبب که ارتفاع زیاده و نور خورشید تیز تر شده و منطقه بری هست. شبهای خنک ییلاقی و روزهای کاملا پر نور و گرم
...
[مشاهده متن کامل]

ممنون

نرده، حفاظ
واژه طارم تازی ( عربی ) شده تارم است.
تارم به چم ( معنی ) جایگاه بلند است و چم آسمان هم آمده است.
چون در این سرزمین کاسپی ها زیست می کردند وامروزه هم بیشترین مردمان آن سامان اگر چه به زبان آذری وگیلکی سخن گویند
...
[مشاهده متن کامل]

اما واژه های بسیاری از زبان تاتی و پهلوی در زبانشان به چشم می خورد.
تارم به پهلوی هم می شود بلندی وجایگاه بلند .
از هم میهنان گرامی خواهشمند است.
نا آگاهانه واز روی خود بزرگ بینی با نامها و واژه ها بازی نفرمایند.
همانگونه که نام های بسیار زیبای آذر آبادگان ( آذربایجان ) زنگان ( زنجان ) کاسپین ( قزوین ) و بسیاری از نامها و واژه ها تازی یا مغولی
واژه تارم هم در نوشتار دگر گون شده است.

طارم معرب کلمه تاریم یا تارم است که به معنای کشتزار و محل حاصل خیز است
طارم دراصل تاریم به معنی فلاحت وکشاورزی می باشد واین اسم دقیقا یک اسم ترکی می باشد. ازواژه تارلاماق به معنی شخم زدن ومجازا به معنی کشاورزی کردن است. هم اکنون اسم یک کانال کشورترکیه tarim tv می باشدکه یک
...
[مشاهده متن کامل]
کانال کشاورزی وباغداری است. واین درست نیست که تمام اسامی را درقالب فارسی ویا عربی بسنجیم. طارم به فتح ر ایوان وبالا خانه راگویند وهیچ ارتباطی با منطقه که اتفاقا برعکس ان پست وجلگه است ندارد.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس