طائل

/tA~el/

لغت نامه دهخدا

طائل. [ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) فزونی. مزیّت. فضل. || توانائی. قدرت. دستگاه. || توانگری. غنا. || فراخی. سعة. || فائدة. سود. نفع. و این معنی جز در مورد نفی ، در موارد دیگر استعمال نشود. یقال : لاطائل فی هذا الامر. || ماهو بطائل ؛ یعنی بی خیر و سخت فرومایه و ناکس است. || لم یحل منه بطائل ؛ حاصل نشد از آن فائده ای. || ضربته ُ بسیف غیر طائل ؛ ای غیر ماض و لا قاطع. ( منتهی الارب ).
- لاطائل ؛ بیهوده.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) برنده قاطع . ۲ - ( اسم ) فزونی مزیت . ۳ - توانایی قدرت . ۴ - توانگری . ۵ - فراخی وسعت . ۶ - فایده سود نفع .
فزونی یا توانائی یا توانگری

جدول کلمات

قدرت ، توانگری

پیشنهاد کاربران

توانگری
به معنی هیبت و عظمت هم است
منم این اسمو در کتاب یونانیان خوندم که نوشته بود روزی فروانروایی پارس و جهانیان رو به دست خواهد گرفت!
در افسانه های کهن ایران باستان آمده است طائل فردی هست که روزی در آینده به فرمانروایی تمام جهان و انس و جن خواهد رسید

بپرس