طائع لله
لغت نامه دهخدا
خلیفة فی وجهه روشن
خربشتة قد ظلل العسکرا
عهدی به یمشی علی رجله
و انفه قد صعد المنبرا.
طائع مردی سخت حیله گر و تندخو بود. بهاءالدولةبن عضدالدوله او را به اشاره امرا و کمک و یاری آنان از خلافت خلع کرد و دیدگان او را میل کشید. چون القادر باللّه بر مسند خلافت نشست بر طائع رقت آورد و در گوشه ای از قصر خلافت او راجای داد و پیوسته نسبت به او احسان و نیکوی کردی و درشتی گفتار او را بردبار بودی و اغلب نیازمندیهای بزرگ او را برآوردی. و روزی طائع از القادر باللّه حاجتی خواست که برآوردن آن خلیفه را دشوار بود و چیرگی دیالمه را بر امور عذر ناروائی حاجت او قرار داد. همینکه نیمه روز سفره طعام گسترده شد ظرفی عدس پخته نزد طائع نهادند چون دست بدان فرا برد پرسید این چیست گفتند عدسیه است. گفت آیا امیرالمؤمنین هم از همین غذا تناول میکند گفتند آری. طائع گفت در صورتی که خوراک امیرالمؤمنین این است و جاه و منزلت او هم آن است که امروز بامداد دیدم نیکوتر آن است که در بطیحه نشیند و رنج خلافت و بار آن نکشد. و قادر را خنده افتاد و گفت اینک که او را از نعمت بینائی محروم ساختیم آزادی زبان را از او سلب نکنیم. وقتی کنیزکی را برالطائع باللّه عرضه داشتند کنیزک مورد اعجاب و شگفتی او شد. در این اثنا چشم کنیزک بر بینی طائع افتاد و گفت هیچ کس اقدام بر فروش من بشما نکرده مگر کسی که در مرابطه در راه خدا دل نهاده باشد و طائع بخندیدو گفت این کنیزک را خریداری کنید، اگر دارای ادب پادشاهان نیست حائز نوادر ظرفاء هست. طائع در شب عید فطر سال 393 هَ. ق. جهان را بدرود گفت و القادر باللّه بر او نماز گزارد به پنج تکبیر و جنازه او را به رصافة بردند. و اکابر مشایعت جنازه او کردند. و شریف رضی را در رثاء او قصیده ای است که در دیوان او موجود است. ( فوات الوفیات ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید