ضوع

لغت نامه دهخدا

ضوع. [ ض ُ وَ / ض ِ وَ ] ( ع اِ ) مرغی است از مرغان شب ، یا آن شوات است یا بوم نر که همه شب بانگ کند، و آن را چوکک هم گویند، یا مرغی است سیاه مانند زاغ پاکیزه گوشت. غاژ. غراب الزیتون. غراب الزرع. ج ، اضواع ، ضیعان. ( منتهی الارب ). بوم نر را نامند که بفارسی کول نر گویند. ( فهرست مخزن الادویه ). نوعی بوم. بوم نر. ( دهار ). کرک نر. ( مهذب الاسماء ). نوعی است از مرغان شب یا مرغی است که آن را کروان نیز گویند یا بوم نر یا مرغی است سیاه مانند غراب که خوش گوشت می باشد، و بعضی گفته اند نوعی است از مرغ که همه شب بانگ کند و آن را چوکک گویند. ( منتخب اللغات ).

ضوع. [ ض َ ] ( ع مص ) جنبانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || برکندن. ( منتهی الارب ). || بی آرام کردن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). هواسیدن یعنی پژمرده و بی آب شدن. || ترسانیدن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || شکافتن. دوپاره کردن. ( منتهی الارب ). || لاغر کردن سفر ستور را. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || خورش دادن مرغ بچه را. || جنبیدن ( ؟ ) و بردمیدن بوی مشک. ( منتهی الارب ). جنبیدن ( ؟ ) مشک و جز آن و دمیدن و منتشر شدن بوی آن ، و همچنین دمیدن بوی بد را نیز گویند. ( منتخب اللغات ). دمیدن بوی خوش. تضوع. بوی خوش دمیدن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) ( دهار ). || مایل کردن باد شاخ را. || آماده گریستن شدن کودک. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس