ضور

لغت نامه دهخدا

ضور. ( ع اِ ) ابر سیاه. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ).

ضور. [ ض َ ]( ع اِ ) گرسنگی سخت. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ).

ضور. [ ض َ ]( اِخ ) بنوضور؛ قبیله ای است از عرب. ( منتهی الارب ).

ضور. [ ض َ ] ( اِخ ) پدر یحیی.صیاد ضبی. مثل است در سختی و صلابت. ( منتهی الارب ).

ضور. [ ض َ ] ( ع مص ) گزند رسانیدن کسی را. ( منتهی الارب ). گزند کردن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) ( دهار ). لغتی است در ضَیْر بمعنی گزند رسانیدن بکسی و زیان کردن. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس