ضمن

/zemn/

مترادف ضمن: اثنا، حین، خلال، طی، بین، داخل، درون، میان

برابر پارسی: درون، میان، توی، میانه، افزون ، افزون بر، درکنار

معنی انگلیسی:
meantime, interim, contents

لغت نامه دهخدا

ضمن. [ ض ِ ] ( ع اِ ) ضمن الکتاب ؛ طی آن است. گویند: کان ذلک فی ضمنه ؛ ای طیّه. ( منتهی الارب ). شکن و نورد کتاب و جز آن. ( منتخب اللغات ). اندرون. ( غیاث ) : و رهینه دوام ملک در ضمن آن به دست آید. ( کلیله و دمنه ). عتبی می گوید و آن رساله را به اشارت سلطان در ضمن شرح حال امیر نصر ثبت کردم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 442 ).
- ضمناً ؛ در ضمن.
- ضمن اللفظ ؛ صنعتی است در شعر که از میان لفظی ، لفظ دیگر مذکور سازند، چنانکه در این بیت :
تو بی نظیر جهانی و من نظر نکنم
بجانبی که ندارد رخ تو تاب نظر.
؟ ( از آنندراج و غیاث ).
- ضمن صحبت ؛ در میان سخن. در اثناء کلام.

ضمن. [ ض َ م َ ] ( ع مص ) بر جای ماندن و عاجز شدن. ( منتهی الارب ). بر جای ماندن. ( منتخب اللغات ). برجاماندگی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). زمین گیری. || پذیرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ).

ضمن. [ ض َ م ِ ] ( ع ص ) عاشق.( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || بیمار در جای بمانده. زمینگیر. ج ، ضُمَنی ̍. ( مهذب الاسماء ). برجای مانده و مبتلی شده بمرض. ( منتخب اللغات ). برجای مانده و مبتلی در عاهت بدنی ، و فی الحدیث : مَن اَکتب ضمناً بعثه اﷲ ضمناً؛ ای من کتب نفسه فی دیوان الضمنی او الزمنی لیعذر عن الجهاد بعث کذلک.

فرهنگ فارسی

درون، اندرون، میان، داخل چیزی
( اسم ) درون داخل چیزی . ۲ - شکن و نورد کتاب و جز آن . ۳ - بین میان . توضیح لازم الاضافه است . یا ضمن صحبت . در میان سخن در اثنائ کلام ضمن اللفظ . یا در ضمن . ضمنا .
بر جای ماندن و عاجر شدن بر جا ماندگی .

فرهنگ معین

(ضَ مِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بیمار در جای بمانده ، زمین گیر. ۲ - عاشق .
(ض ) [ ع . ] (اِ. ) درون ، میان .
(ضَ مَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - برجای ماندن . ۲ - عاجز شدن .

فرهنگ عمید

برجای ماندن، عاجز شدن، بیمار و زمین گیر شدن، برجاماندگی، زمین گیری.
درون، اندرون، میان، داخل.

جدول کلمات

درون چیزی

پیشنهاد کاربران

واژه ضمن
معادل ابجد 890
تعداد حروف 3
تلفظ zemn
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( ضَ مَ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی zemn
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

واژه "افزون، افزود" می توانند برابر های شایسته ای برای این واژه باشند:
درضمن=در افزون، در افزود
ضمن اینکه=افزودِ اینکه، افزونِ اینکه
گرچه می توان گزاره هایی که "ضمن" در آنها است را برابر یابی کرد که دو تای بالا هستند:
...
[مشاهده متن کامل]

در ضمن=راستی، آهان، فراموش نشود
ضمن اینکه=فراموش نشود، و اینکه، راستی
بدرود!

دراثنا. . . .
درحین. . .
درکنار. . . .
ــــــــــــــــــــــــــ
بافضای تندبدسگالان
بنیکخواهی مردم.
ضمن دریا
جنگل وکوه، دمن
ازکویر
هیچ نماند. . .
گفتمش : پوشیده خوشتر سرّ یار
خود ، تو در ضمن حکایت گوش دا ر
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
مولوی ابیات ۱۳۵ و۱۳۶ دفتر اوّل
در حین
ضمانت کردن ویابه عهده گرفتن
با توجه به . . .
همراه با. . .
ضمانت کرد
Among

بپرس