ضل

لغت نامه دهخدا

ضل. [ ض َل ل / ض ُل ل ] ( ع اِمص ) هلاکی. ( منتهی الارب ). هلاک. ( منتخب اللغات ). || گمراهی. قولهم : ضل بن ضل ( بکسر و ضم اول در هر دو )؛یعنی او بسیار در پی ضلالت و غرق در آن و شیفته آن است. ( منتهی الارب ). ضل بن ضل ؛ فرورونده در گمراهی. ( منتخب اللغات ). || ( ص ) آنکه پدر او را نشناسند. ( منتخب اللغات ). آنکه او را و پدرش را کسی نشناسد. ( منتهی الارب ). که نه خود و نه پدر او را کس نشناسند. که خود و پدرش گمنامند. || بی خیر محض. ( منتهی الارب ). آنکه در او خیر نباشد. ( منتخب اللغات ). و هو ضِل اَضلال ( بالکسر و یُضم )؛ آن بلائیست و خیری در آن نیست ( و اذا قیل بالصاد المهمله فلیس فیه الاّ الکسر ). و در وقت تحسر و تأسف گویند: یا ضل ماتجری به العصا؛ ای یا فقده و تلفه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

گمراهی، هلاک
هلاکی . گمراهی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ضَلَّ: گم کرد (عبارت "ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ " یعنی : آنچه را همواره به دروغ شریک خدا انگاشته بودند [گم شده] از دستشان میرود)
معنی مَا ضَلَّ: از راه راست منحرف نشد
معنی ذُّلِّ: ذلیلی - کوچکی -ناتوانی (در عبارت "ﭐخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ ﭐلذُّلِّ "کنایه ای است برگرفته ازحالتی که جوجه برای طلب غذا از پدرومادرش به بالهای خود می دهد و منظور این است که در برابر پدر ومادرت این چنین باش .همچنین در عبارت "لَمْ یَکُن لَّهُ وَلِیٌّ مِّ...
معنی ظِلٍّ: سایه (مقصود از ظل چیزی ، حد آن چیز است ، و به همین جهت آن را از خدای سبحان نفی و در باره غیر او اثبات کردند )
معنی ظَلَّ: دائماً بود(از افعال ناقصه است که معنی اش با عبارت بعدش کامل می گردد. "ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً" :)
معنی یَفْتَرُونَ: دروغ می بندند ("کَانُواْ یَفْتَرُونَ " : دروغ می بستند.عبارت "ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ " یعنی : آنچه را همواره به دروغ شریک خدا انگاشته بودند [گم شده] از دستشان میرود)
ریشه کلمه:
ضلل (۱۸۹ بار)

جدول کلمات

گمراهی

پیشنهاد کاربران

ضَلَّ" فراموش کرد، غافل شد.
در معنای توحیدی در قرآن یعنی گم کردن خود
ضل یعنی نادانی. گمراه شدن نتیجه نادانی است چون آدم دانا گمراه نمیشود آنکه نمیداند گمراه است.
گمراه شد

بپرس