ضفز
لغت نامه دهخدا
ضفز. [ ض َ ف َ ] ( ع مص ) کبیده کردن جو. ( منتهی الارب ).
ضفز. [ ض َ ] ( ع مص ) فروبردن شتر لقمه را. || بکراهت فروبردن شتر لقمه را. || راندن. ( منتهی الارب ). || وطی کردن ( منتهی الارب ). جماع. ( تاج المصادر ). || دویدن. || جهیدن. برجستن. || زدن به دست یا به پا. || درآوردن لگام را در دهن اسب. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید