ضغطه

/zoqte/

لغت نامه دهخدا

( ضغطة ) ضغطة.[ ض ُ طَ ] ( ع اِمص ) سختی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). فشارش. ( منتهی الارب ). فشار. || اکراه. یقال : اخذت فلاناً ضغطة؛ اذا ضیقت علیه لتکرهه. ( منتهی الارب ). || مطالبت غریم در ادای دین به حدی که داین تنگدل گردیده بر کمتر از حق خود راضی شود و آن را عجالةً گیرد. ( منتهی الارب ). || تنگی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). || مشقت. ( منتخب اللغات ) ( دهار ) ( غیاث ).

فرهنگ معین

(ظُ طَ یا طِ ) [ ع . ضغطة ] (اِمص . ) ۱ - فشار. ۲ - سختی ، تنگی . ۳ - رنج ، زحمت ، مشقت . ۴ - کراهت ، اکراه .

فرهنگ عمید

= ضغط

جدول کلمات

رنج ، زحمت

مترادف ها

compression (اسم)
اختصار، تراکم، ضغطه، فشردگی، فشرده سازی، فشار، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی

shock (اسم)
توده، تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی

pressure (اسم)
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا

bruise (اسم)
ضرب، کبود شدگی، تباره، ضغطه

squeezing (اسم)
ضغطه

compressing (اسم)
ضغطه

contusion (اسم)
ضغطه، کوفتگی، کوفتگی انساج

forcing (اسم)
ضغطه

trauma (اسم)
ضغطه، اسیب، زخم، ضربه روحی روان اسیب، روان زخم

pressuring (اسم)
ضغطه

پیشنهاد کاربران

زحمت
تنگی
فشار
رنج
یعتی زحمت ایجاد کردن.
ضُغطه می دهند طبیعت را، یعنی طبیعت را دچار زحمت می کند.

بپرس