ضغط

لغت نامه دهخدا

ضغط. [ ض َ ] ( ع مص ) فشردن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). بیفشردن. ( زوزنی ). فرا جای افشردن. ( تاج المصادر ). افشردن. ( غیاث ). || تنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || انبوهی نمودن. || سخت فشردن بدیوار و جز آن. ( منتهی الارب ). بدیوار و جز آن سخت مالیدن. ( منتخب اللغات ). کوفتن. ( منتهی الارب ).
- ضغطالقبر ؛ عذاب تنگ گرفتن گور و سخت فشارش آن. ( منتهی الارب ). فشار قبر.
- ضغط عین ؛ صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضغط عین ، بیمارییست که بیمارگمان میبرد در چشم او خاشاکی خلیده ، و سخت فشار می آورد و دردی شدید دارد و از حرکت حدقه چشم مانع شود و سوزش شدیدی را سبب شود و باعث ریزش اشک گردد، و محل هذه العلة الجلیدیه. کذا فی حدودالامراض.
- ضغط قلب ؛ فشار دل. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضغط قلب بیمارییست که آدمی چنان پندارد که قلب او در فشار است وگاه چندان سخت باشد که آدمی را غشی دست دهد و لعاب بسیاری درین بیماری از دهان بیمار جاری گردد، و سبب بروز این بیماری سوداء کمی باشد که بر قلب ریزش کند.کذا فی حدودالامراض.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) فشار دادن فشردن . ۲ - تنگ کردن . ۳ - کوفتن . ۴ - ( اسم ) فشرش فشار . ۵ - کوب . یا ضغط عین . بیماری است که بیمار گمان می برد در چشم او خاشاکی خلیده و سخت فشار می آورد و دردی شدید دارد . از حرکت حدقه چشم مانع شود و سوزش شدیدی را سبب گردد و باعث ریزش اشک شود . یا ضغط قلب . بیماریی است که آدمی چنان پندارند که قلب او در فشار است و گاه چنان سخت باشد که آدمی را غشی دست دهد و لعاب بسیاری درین بیماری از دهان بیمار جاری گردد .

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - فشار دادن . ۲ - تنگ کردن . ۳ - کوفتن .

فرهنگ عمید

۱. فشردن، فشار دادن، در هم فشردن.
۲. کوفتن.
۳. تنگ کردن.
۴. تنگ گرفتن بر کسی.

جدول کلمات

کوفتن

پیشنهاد کاربران

بپرس