از ضعیفی دست و تنگی جای
نیست ممکن که پیرهن بدرم.
مسعودسعد.
خفتن همه بر خاک وز ضعیفی بر خاک نگیرد همی نشانم.
مسعودسعد.
و سبب آن [ خوی کردن ] ضعیفی قوه باشد و عاجزی طبیعت از تصرف کردن اندر غذا و تحلل حرارت غریزی.( ذخیره خوارزمشاهی ).ضعیفی. [ ض َ ] ( اِخ ) از قدمای شعرای عثمانی و معاصر سلطان سلیمان قانونی است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
ضعیفی. [ ض َ ] ( اِخ ) محمد. از مردم ده قره طوه ٔروم ایلی و از قدمای شعرای عثمانی است. او سالک طریق علم و شارح گلستان سعدی است. ( قاموس الاعلام ترکی ).
ضعیفی. [ ض َ ] ( اِخ ) محمد. از قدمای شعرای عثمانی و اهل قسطمونی است. ( قاموس الاعلام ترکی ).