ضریع

/zari~/

لغت نامه دهخدا

ضریع. [ ض َ ] ( ع اِ ) خارِ سم. ( مهذب الاسماء ). شبرق. حله. شبرق خشک شده.شبرق خشک ، یا عام است. پشترغ. پشترغ خشک. بشترغ. بشترغ خشک. اسپرک خشک. گیاهی است که تر آن شبرق است و خشک آن ضریع که جهت پلیدی آن ستوران نچرند. ( منتهی الارب ). گیاهی است که از غایت بدمزگی و سمیت او چهارپانزدیک آن نتواند شد و آن را شبرق نیز گویند. یا گیاهی است که بالای آن گَنده میروید یا گیاهی است گنده که دریا آن را بیرون می اندازد یا چیزی است در دوزخ گرم تر از آتش تلخ تر از صبر و گنده تر از جیفه. ( منتخب اللغات ). نباتیست دریائی و بیشتر در ساحل و کنار دریایابند. ( برهان ). عوسج تر یا نباتی است دیگر که در آب ایستاده برگردیده رنگ و بو روید و بیخهایش تا زمین نرسد یا چیزی است در دوزخ تلختر از صبر و بدبوتر از مردار و سوزان تر از آتش یا گیاهی است گنده بوی که از تموج دریا بر ساحل فراهم آید. ( منتهی الارب ). نباتی است دریائی که در ساحل دریا یابند و طبیعت وی گرم و خشک بود. چون در آب پزند و در آن نشینند درد مفاصل را عظیم نافع بود و چون خشک بود و بدان بخور کنند زکام زایل کند و همچنین چون خشک بود و در حمام بدن رابدان بشویند حکه و جرب را سود دهد. این مؤلف گوید نباتیست که چون ستور بخورد هرگز فربه نشود. ( اختیارات بدیعی ). برگ نباتیست مدور و مجوف و مایل بزردی و در قعر دریا بهم می رسد و موج بساحل می آورد، در دوّم گرم و خشک و نطول ، و جلوس در طبیخ او جهت مفاصل و طلای او را جهت جرب و حکه مجرب دانسته اند و به دستور بخور او را جهت زکام مجرب یافته اند و جهت التیام جراحات سریعالاثر است. ( تحفه حکیم مؤمن ). نبت ٌ مستدیرالاوراق مجوف الی الصفرة یوجد بسواحل البحر قد قیل بانه یقذفه. حار یابس فی الثانیة طبیخه یسکن المفاصل نطولاًو هو یذهب الحکة و نحوها طلاء قیل و یلحم الجراح. ( تذکره ضریر انطاکی ). || خار درخت خرما. || هر درخت خشک. || شراب انگوری یا تنک آن. || آشامیدنی تنک. || پوستی است تنک زیر گوشت بر استخوان. ( منتهی الارب ).
- ضریع عظام ؛ غشائی است کثیرالعروق که بلافاصله بروی استخوان چسبیده و آن رادو طبقه است. ضخامت آن برحسب مواضع تفاوت می کند، غالباً چهار پنج ده یک هزار یک مطر است اما در چندین موضع ضخامتش سه یا چهار هزار یک مطر است چنانکه در سطح قدامی عنق الفخد مشاهده می گردد. سطح خارجی ضریع املس و ملاقی اعضاء مجاوره است. سطح باطن آن بواسطه عروق و اعصاب و تارهای غشائی به استخوان محکم چسبیده. ماهیت آن مرکب است از چند ماده : نخست از نسج مخصوصی که شباهت تامی به نسج غدد دارد، دوم از عروق ، سوم از اعصاب. نسج مخصوص از دو ماده حاصل شده ، یکی از تارهای غشاء ضمیمه که در سطح طبقه ظاهری آن کثیرند و دیگری از نسوج الاستیکی که در طبقه داخلی بیشترند. جدا کردن دو طبقه ضریع از یکدیگر محال است. عروق و شرائین آن ، بعضی عظیم اند که چنانکه مذکور شد داخل ثقب مغذیه عظیمه می شوند، بعضی دیگر در خود ضریع متفرع شده و بهیئت شَعریه شده بسوراخهای کوچکی که فوهات مجاری هاوِرند داخل می شوند، اورده در آن بیشتر از شرائین اند عروق لمفاتیکی در آن دیده نشده. اعصاب ضریع، بسیارند، اغلب از ضریع گذشته بنسج استخوان رفته مخصوصاً در مخ آن منشعب می شوند و معدود قلیلی در خود ضریع متفرق می گردد. بعضی فایده ضریع را فقط توسط میان استخوان و عروق و اعصاب و متفرع شدن آنها در آن و به استخوان رفتن دانسته بودند، این فایده مسلم است اما فایده مهم دیگر دارد و آن اینست که همیشه رطوبتی از آن مترشح است که آن را رطوبت خارج عروقی نامند که در نمو عظام بهترین معین است وبلاواسطه تغذیه می کند. مؤلف گوید: از بیانات مذکوره معلوم شد که تغذیه استخوان یا بواسطه یا بلاواسطه از ضریع می شود چنانچه اگر ضریع استخوانی معدوم شود آن استخوان فاسد و رمیم می شود، از اینست که در اعمال جرّاحیه بخصوص در بریدن استخوان اهتمام بسیاری در نگاه داشتن ضریع می کنند. ضریع باطنی ، پیش از آنکه ذرّه بین را بدانند اکثر مسائل تشریح مخفی و غیرمنحل بودچنانکه میان سطح باطن استخوان طویل و مغز آن پرده نازکی مرئی بود که بعضی آن را ضریع باطنی و بعض دیگرغشاء محیط به مخ می خواندند و پس از اختراع ذرّه بین معلوم شد که آنها عروق مجتمعه ای باشند که به آن احاطه کرده اند. || امراءةٌ ضریع؛ زن کلان پستان. و کذا شاة ضریع؛ گوسفند کلان پستان. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نسج پوششی استخوان که لایه نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود . یا ورم ضریع . التهاب و تورم پوششی استخوان .
خار سم . شبرق خشک شده یا آشامیدنی تنک .

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (اِ. ) نسج پوششی استخوان که لای ة نازکی است و استخوان ساز است و موجب رشد عرضی استخوان می شود.

فرهنگ عمید

۱. غشای نازک روی استخوان.
۲. گیاهی بدبو، عوسج.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ضَرِیعٍ: نام نوعی از تیغها است که به آن شبرق هم میگویند ، و اهل حجاز آن را وقتی خشک شد ضریع مینامند ، و ناگوارترین و تهوعآورترین گیاه است که هیچ حیوانی آن را نمیخورد ، و شاید نامیدن آنچه در آتش است به نام ضریع ، صرفا از نظر شباهت در شکل و خاصیت بوده باشد .
ریشه کلمه:
ضرع (۸ بار)

«ضَریع» از مادّه «ضُرُوع» است و در این که «ضَرِیع» چیست؟ مفسران تفسیرهای گوناگونی دارند; بعضی گفته اند: نوعی خار است که به زمین می چسبد، هنگامی که خشک نبود قریش آن را «شَبْرَق» می نامیدند، و هنگامی که خشک می شد، آن را «ضَرِیع» می گفتند، گیاهی است سمی که هیچ حیوان و چهارپایی به آن نزدیک نمی شود.
«خلیل» از علمای لغت می گوید: «ضَرِیع» «گیاه سبز بدبوئی است که از دریا بیرون می افتد».
«ابن عباس» گفته است: «درختی است از آتش که اگر در دنیا باشد، زمین و هر چه را بر آن است می سوزاند»! ولی، در حدیثی از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می خوانیم: «ضریع چیزی است در آتش دوزخ، شبیه خار، تلخ تر از صبر، متعفن تر از مردار، و سوزنده تر از آتش، خداوند آن را ضریع نام نهاده است» (أَلضَّرِیْعُ شَیْءٌ یَکُونُ فِی النّارِ یَشْبَهُ الشَّوْکَ، أَشَدُّ مَرارَةً مِنَ الصَّبْرِ، وَ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیْفَةِ، وَ أَحَرُّ مِنَ النّارِ، سَمّاهُ اللّهُ ضَرِیْعاً).
بعضی نیز گفته اند: «ضَرِیع» طعامی است ذلت آفرین که دوزخیان برای رهایی از آن، به درگاه خدا تضرع می کنند (فراموش نکنیم ماده «ضرع» به معنای ضعف و ذلت و خضوع است) این تفسیرها با هم منافاتی ندارد و ممکن است در معنای این واژه جمع باشد.
. ضریع طعام اهل جهنّم است که نه سیر می‏کند و نه فربه می‏گرداند. در نهایه گوید: آن علفی است در حجاز، خارهای بزرگ دارد، به آن شبرق گویند. در مجمع فرموده: علفی است شتر آن را می‏خورد نفع و ضرری ندارد. علت این تسمیه آن است که ضریع به شتر مشتبه می‏شود وآن را علف دیگر می‏داند و اصل مضارعه به معنی مشابهت است جوهری گوید: آن خشکیده علف شبرق است ایضاً در جوامع و الجامع و کشاف آمده: آن خشکیده علف شبرق است و از جنس خار می‏باشد تاتر است شتر آن را می‏چرد و چون خشکید از آن کنار می‏شود، آن سمّ قاتل است. در صحاح و کشاف نقل شده که شاعر گفته است: وَ حُبِسْنَ فی هَزَمِ الضَّریعِ فَکُلُّها حَدْباءُ دامِیَةُ الْیَدَیْنِ حَرُودُ یعنی: شتران در ضریع شکسته حبس شدند در نتیجه، همه آنها پشت خمیده، دستها زخمی و خشمگین اند. باید دانست: ضریع در آیه نکره است. یعنی ضریع به خصوصی است که این صفت دارد که نه از گرسنگی سیر می‏کند و نه لاغری را فربه می‏کند. چنانکه در مجمع از ابن عباس از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده: ضریع چیزی است در آتش دوزخ می‏باشد خار مانند تلخ‏تر از صبر، بدبوتر از مردار، سوزان‏تر از آتش خدا آن را ضریع نامیده. مناسب است آیاتی که درباره طعام اهل عذاب آمده در اینجا نقل شود: اول - زقوم:. مشروح آن در «زقوم» گذشت. دوم - غسلین: . شاید غسلین آشامیدنی و صدید باشد که فرموده . سوم - ضریع است که گفته شد. چهارم - طعام گلوگیر . به احتمال قوی این یکی از طعامهای سه گانه فوق یا همه آنهااست. باید دانست: مفهوم آیه ضریع و غسلین نفی طعام دیگر است لذا باید هر دو یکی باشند و یا هر یک مخصوص به گردهی از دوزخیان باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

ضَریع (periosteum)
پرده لیفی نازک و محکمی که سطح استخوان ها، جز سطوح مفصلی، را می پوشاند. این پرده از دو لایه تشکیل شده است: لایه بیرونی متراکم است و نقش محافظتی دارد، و لایه درونی سست و حاوی یاخته های استخوان ساز است. تولید بافت استخوانی جدید در لایه درونی ضریع باعث رشد عرضی استخوان ها می شود. لایۀ بیرونی ضریع حاوی پایانه های عصبی و رگ های خونی فراوان است و تغذیه استخوان را برعهده دارد. ازبین رفتن بخشی از ضریع منجر به تخریب استخوان زیر آن می شود. همچنین، ضریع پس از شکستگی ها نقش عمده ای در جوش خوردن استخوان ها دارد. در دورۀ کودکی که استخوان ها در حال رشدند، لایۀ درونی ضریع واضح تر دیده می شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس