ضروع
لغت نامه دهخدا
ضروع. [ ض ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ضِرع. ( منتهی الارب ).
ضروع. [ ض ُ ] ( ع اِ ) انگور سفید بزرگ دانه را نامند. ( فهرست مخزن الادویه ) ( منتهی الارب ).
ضروع. [ ض ُ ] ( ع مص ) نزدیک شدن حیوان درنده بچیزی. ( منتخب اللغات ). قریب گردیدن. ( منتهی الارب ). || فرورفتن آفتاب یا نزدیک شدن بغروب. ( منتخب اللغات ). غروب کردن آفتاب یا نزدیک بغروب گردیدن. ( منتهی الارب ).
ضروع. [ ض َ ] ( ع ص ) خوار. زار. || رام. نرمخوی. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید