ضروس

لغت نامه دهخدا

ضروس. [ ض َ ] ( ع ص ) شتر ماده بدخو گزنده دوشنده را. ( منتهی الارب ). اشتر که دندان کُنَد دوشنده را. ( مهذب الاسماء ). ناقه که گاه دوشیدن بگزد. گزنده. ( منتخب اللغات ). || ماده شتر که در نو زادن بگزد ( ؟ ). ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || آن کس که تیرهاء قمار بگرداند. || شدید. ( مهذب الاسماء ): حرب ضروس ؛ حرب مهلکة.

ضروس. [ ض ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ضِرس. ( منتهی الارب ).

ضروس. [ ض ُ ] ( اِخ ) ذوضروس ؛ لقب شمشیر ذی کنعان حمیری که در آن نوشته بود «انا ذوضروس قاتلت ُ عاداً وثمود باست من کنت ُ معه و لم ینتصر». ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دندان سن . ۲ - دندانهای آسیا طواحن جمع : اضراس ضروس یا به ضرس قاطع . از روی یقین با کمال اطمینان .
ذوضروس ٠ لقب شمشیر ذی کنعان حمیری که بر آن نوشته بود انا ذو ضروس قاتلت عادا و ثمود باست من کنت معه و لم ینتصر ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس