ضرم
لغت نامه دهخدا
ضرم. [ ض َ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ ضَرمة. ( منتهی الارب ). چیزهای نیم سوخته. ( منتخب اللغات ).
ضرم. [ض َ رَ ] ( ع مص ) سخت گرسنه گردیدن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ) ( زوزنی ). سخت شدن گرسنگی. ( منتخب اللغات ). || سخت شدن سوزش و حرارت چیزی. ( منتهی الارب ). || افروخته شدن آتش. ( زوزنی ). افروخته شدن آتش و شعله زدن آن. ( منتهی الارب ). زبانه زدن آتش. ( تاج المصادر ). افروختن آتش سخت. ( منتخب اللغات ). || افروخته شدن بر کسی از خشم. ( منتهی الارب ). غضبناک شدن. ( منتخب اللغات ). || نیک خوردن طعام و چیزی نگذاشتن از آن. ( منتهی الارب ).
ضرم. [ ض َ رِ ] ( ع ص ) گرسنه. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || فَرَس ٌ ضَرِم ؛ اسبی دونده. ( مهذب الاسماء ). اسپ تیزرفتار. ( منتخب اللغات ). اسپ بسیار تیز دونده. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) بچه عقاب. ( مهذب الاسماء ) ( منتخب اللغات ). فرخ العقاب. ( فهرست مخزن الادویه ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۱. درختی خوش بو، با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر.
۲. اسطوخودوس.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید