ضرغام السلطنه

پیشنهاد کاربران

ابراهیم خان ضرغام السلطنه در سال۱۲۷۲ قمری در جوار امامزاده سلطان ابراهیم به دنیا آمد. وی فرزند رضاقلی خان ایل بیگی بود. او در شمار بزرگان سلسله صوفیه خاکساریه و در طریقت به «حب علی شاه» مشهور است.
در اوایل سال ۱۳۲۷ قمری بعد از قیام مردم اصفهان علیه حکومت اقبال الدوله، حاکم مستبد محمدعلی شاه و تقاضای کمک آیت الله حاج آقانورالله نجفی اصفهانی و آقانجفی اصفهانی، از ایل بختیاری برای پیوستن به مجاهدین شهری، پس از مذاکره و تامین جیره و مواجب سربازان بختیاری از سوی روحانیون اصفهان، ضرغام السلطنه با هفت هزار نفر به باغ ابریشم آمد و همراه با یکصد و ده تن از بختیاری ها و با شعار «علی ولی الله» حرکت کرده، وارد اصفهان شد. پیوستن آن ها به مجاهدین اصفهانی، باعث فتح اصفهان شد و اقبال الدوله، حاکم اصفهان به کنسولگری روسیه پناهنده شد. ضرغام السلطنه اولین رئیس بختیاری بود که وارد اصفهان شد. بعد از فتح اصفهان، صمصام السلطنه با ۵۰۰ سوار وارد اصفهان شد.
...
[مشاهده متن کامل]

وی به هنگام حرکت اردوی بختیاری به تهران، در اصفهان ماند تا ضمن سروسامان دادن به اوضاع، نیروهایی تازه نفس برای پشتیبانی اردوی اعزامی به تهران جمع آوری و سازماندهی کند. اما وقتی خبر کشته شدن برادرش را شنید، با قوای خود با عجله وارد تهران شد. می گویند وقتی محمدعلی شاه شنید که ضرغام با گروهی از سواران بختیاری وارد تهران می شود، در همان روز در سفارت روسیه در زرگنده متحصن می شود. نامه وی به روزنامه مجلس در خصوص هدف و انگیزه خود از فتح اصفهان و دلایل مخالفت خود با بعضی سران مشروطه ( به ویژه علیقلی خان سردار اسعد ) و پناه بردن به امامزاده شاه عبدالعظیم به شرح زیر است:
خدمت مدیر محترم جریده مجلس ـ دام بقائه خواهش درج لایحة ذیل را می نمایم
اگر چه با امتحاناتی که داده گمان دارم تمام برادران وطنی به خوبی از حالم آگاه باشند مع ذالک لازم دانستم در این وقت که پس از شانزده ماه تحمل زحمات و تقبل خطرات می خواهم به میل خویش مراجعت کنم عرض عقیده کرده سبب آمدن و علت رفتن خود را به سمع افراد ملت رسانیده باشم: اوقاتی که قشون استبداد کار محاصره را بر اهالی غیور و مظلوم تبریز سخت کرده بودند و همه روزه عرصه را بر آنان تنگ تر می کردند، اتصالاً خیال می کردم که به هر وسیله باشد خود را به آنان برسانم و شاید ـ بعون الله ـ از چنگ دشمنان برهانم. عاقبت فکرم به اینجا رسید که بهتر این است قوای شاه را تجزیه کنم و در جمع مستبدین که آن وقت از تمام ایران فارغ بودند و فقط به اهالی تبریز کار داشتند، تفرقه اندازم. این بود که با عده قلیلی از سواران خودم به اصفهان رو آورده و به خواست خداوند با اینکه ما بالغ بر یکصد نفر نمی شدیم، بر سه هزار نفر قشون مستبدین غلبه جسته، اصفهان را قبضه نمودیم. این بود که شاه مخلوع لابد شد تا قسمت بزرگی از قوه خود را به طرف ما فرستد و از کار تبریز سست شود. و حمدالله که از آن روز به بعد دوباره قالب مشروطیت را روحی تازه پیدا شد و من آن چه شد تا فتح طهران، خلع شاه و رفع موانع بزرگ و تشکیل دارالشورا و وزارت خانه ها و دایر شدن تمام ادارات رسمی دولتی، که منتهای آرزوی هر دوست مشروطه طلب بود ( همراه بودم ) ولکن چیزی که از این همه تبدیلات و تغییرات منظور بوده همانا بر احدی پوشیده نیست که جز این نبود که ما به ترتیب مشروطه و اسلوب دولتی شور و روی دین و دولت خویش را رونق دهیم و دست ظلمه را با زنجیر قانون ببندیم تا به زیردستان ستم نتوانند کرد و به قانون اخذ مالیات کنم و به قانون خرج. احدی خودسر کار نکنند و هیچ کس بدون لیاقت و شرط بر مسندی ننشیند و امیدوارم عن قریب به این نتایج نیز برسیم. ولیکن چون پاره ای مشهودات و بعضی مسموعات از دور و نزدیک، از سلوک حکام و رفتار اقویا بر خلاف معمول است، این بود که خواستم به محل ایل خود باز گردم. چون به حضرت عبدالعظیم رفتم جمعی از خیرخواهان وطن و وکلای دارالشورا و علمای اعلام مرا مانع شده و گفتند مطالب خود را بنویس و به مجلس شورا فرست تا جواب کافی دهند و به وعده اقدامات عاجلانه امیدوارت سازند.

ضرغام السلطنهضرغام السلطنه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ضرغام‌السلطنه

بپرس