ضربان
/zarabAn/
مترادف ضربان: تپش، زدن
برابر پارسی: تپش، تپیدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: تپش، جنبش سخت شریان
برچسب ها: اسم، اسم با ض، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
دستور طبیب است که بشناسد شریان
چون باضربان باشد و چون بی ضربانست
چون با ضربانست کند قوت او کم
ور کم نکند بیم خناق وخفقانست.
منوچهری.
|| درد ریش. ( مهذب الاسماء ). تیر. || تیر کشیدن : و ورق هذا النبات اذا دق و تضمد به معدهن الورد نفع من اورام المقعدة و سکن ضربانها و اوجاعها. ( ابن البیطار در شرح کلمه آذان الارنب ). || فِغفِغ کردن : اذا سحق [الخردل ] و وضع علی ضرس الدائم الضربان... تری منه نفعاً عجیباً. ( ابن البیطار ). جستن ریش و جراحت از درد. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). || پر شدن جراحت از ریم. ( منتهی الارب ). || ضربان ، ضربانی ؛ یکی از پانزده درد که صاحب نامند. ابوعلی در قانون در «اصناف الاوجاع التی لها اسماء» گوید: سبب الوجع الضربانی ورم حارّ غیر بارد( ؟ ) اذ البارد کیف کان ، صلباً او لیّناً فانّه لایوجع، الا ان یستحیل الی الحارّ و انّما یحدث الوجع الضربانی من الورم الحارّ علی هذه الصفة اذا حدث ورم حار و کان العضو المجاور له حساساً و کان بقربه شریان یضرب دائماً لکنه لما کان ذلک العضو سلیماً لم یحس صاحبه بحرکة الشریان فی غوره فاذا الم و ورم صار ضربانه موجعاً. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: ضربان دردی است که در آن درد جستن رگهاء جهنده بیشتر شود. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: المی است که می زند. || ضربان چشم ؛ فغفغ کردن چشم. || ضربان قلب ؛ طپیدن دل. زدن دل. || برآمدن برای بازرگانی یا برای جنگ با کفار. ( منتهی الارب ). || شتاب کردن. || رفتن. ( منتهی الارب ).ضربان. [ ض ُ ] ( ع اِ ) نامی است که در افریقیه به شیهم دهند. تشی. ضَرب. شیهم. سیخول.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) زدن ( مطلق ) . ۲ - زدن قلب تپیدن دل . ۳ - ( اسم ) تپش دل جنبش شریان . ۴ - دردیست که در آن جستن رگهای جهنده بیشتر شود . یا ضربان قلب . تپیدن دل زدن قلب .
نامی است که در افرقیه یه شیهم دهند . تشی . ضرب .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
* ضربان قلب: (زیست شناسی ) زدن قلب، تپیدن دل، تپش قلب.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
ضربان (آلبوم). «ضربان» ( به انگلیسی: Beat ) آلبومی از گروه موسیقی پراگرسیو راک کینگ کریمسون است که در سال ۱۹۸۲ میلادی منتشر شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: ضربان (آلبوم)
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:زنش
wikijoo: ضربان
جدول کلمات
مترادف ها
ضربت، ضربان، ضرب، تپش، زمان عبور کلمه، ضربان نبض و قلب، ضربت موسیقی، زنش
ضربان، تپش، نبض
ضربان
ضربان، تپش
نوسان، ضربان، تپش، اهتزاز، ارتعاشات، جهندش
ضربان، تپش، نفس نفس زدن
ضربان، ضرب، تپش، حمله ناگهانی بیهوشی
ضربان، تپش، بال بال، چک چک باران و غیره
ضربان
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دِهِش؛دِگِشت. "میدهد، میه ( لری ) ":ضربان"قلب"
ضربان: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
تپش، تکان ( دری )
فروین farvin ( پهلوی: fraven )
تپش، تکان ( دری )
فروین farvin ( پهلوی: fraven )
پالس
زنِش
به ترکی "چیرپینتی" میگویند.
تپش قلب
تپ. . . .
تپش، زدن، تپ، تپیدن
در زبان تُخاری که یکی از زبان های وابسته به گروه زبانی هند و اروپایی است، واژه *سرپ s�rp به مانای تالاپ تولوپ یا شلپ شلوپ یا همان سدای جابجا شدن مایه ها است که تنها برای پمپاژ خون در قلب به کار میرود همانتور که در ایران لغت ضربان ( سرپ آن=پسوند جمع ) برای نبض و قلب به کار میرود. بدینسان روشن میشود که واژه �ضربان� رپتی ( ربطی ) به واژه ضربه به مانای کوبیدن ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
*پیرس ( منبع ) : A dictionary of Tocharian: by Douglas Q. Adam
... [مشاهده متن کامل]
*پیرس ( منبع ) : A dictionary of Tocharian: by Douglas Q. Adam
کوبش