ضحو
لغت نامه دهخدا
ضحو. [ ض َح ْوْ ] ( ع مص ) ضُحوّ. ضُحی . بیرون آمدن در آفتاب. و منه الحدیث : رای محرماً قد استظل فقال اضح ؛ یعنی بیرون شو در آفتاب. || آشکار گردیدن راه. || مردن : ضحا ظل فلان ؛ بمرد. || نماز چاشت کردن : ضحا الضحی ؛ نماز چاشت بکرد. || رسیدن آفتاب کسی را. ( منتهی الارب ). || طعام چاشتگاه خوردن. ( غیاث ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۶(بار)
wikialkb: ریشه_ضحو
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید