[ویکی اهل البیت] کلیدواژه: یاران امام حسین علیه السلام، ضحاک بن عبدالله مشرقی، راویان واقعه عاشورا
وی از راویان واقعه ی عاشوراست. از نامبرده سرگذشت جاودانه ی شب عاشورا، رویدادهای درس آموز و تکان دهنده ی روز عاشورا، آمادگی حسین علیه السلام و یارانش برای دفاع قهرمانانه از حق و عدالت و نیز سخنان روشنگرانه و خیرخواهانه ی آن حضرت در آن روز سرنوشت ساز، روایت شده است.
«ابومخنف» این رویدادها و اخبار را با یک واسطه از او روایت می کند و واسطه ی او در نقل این روایات «عبدالله بن عاصم» است.
این مرد حمدانی و از اصحاب امام حسین علیه السلام در کربلا بود ولی پس از شهادت یاران امام تصمیم به فرار از معرکه گرفت.
خدمت امام آمد و گفت: ای پسر پیامبر! با هم قرار گذاشته بودیم که تا وقتی مدافعی داری من هم دفاع کنم، اینک که مدافعان کشته شده اند. مرا اجازه بده که بروم، امام آزادش گذاشت.
او که قبلاً اسب خود را در یکی از خیمه ها بسته بود و خود پیاده می جنگید پس از اذن امام سراغ اسب خویش رفت و سوار شده به طرف نیروهای سپاه کوفه تاخت. برایش راه بازکردند. تعدادی از سربازان تعقیبش کردند چون به روستایی نزدیک ساحل فرات به نام «شفیه» رسید، ایستاد. تعقیب کنندگان او را شناختند و از تعقیبش منصرف شدند. ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت! آری، او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید . . . : «ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة .»
فرهنگ فارسی عاشورا، جلد 1، صفحه 606، به کوشش: مهدی وحیدی صدر، سعید سپهری نیک.
وی از راویان واقعه ی عاشوراست. از نامبرده سرگذشت جاودانه ی شب عاشورا، رویدادهای درس آموز و تکان دهنده ی روز عاشورا، آمادگی حسین علیه السلام و یارانش برای دفاع قهرمانانه از حق و عدالت و نیز سخنان روشنگرانه و خیرخواهانه ی آن حضرت در آن روز سرنوشت ساز، روایت شده است.
«ابومخنف» این رویدادها و اخبار را با یک واسطه از او روایت می کند و واسطه ی او در نقل این روایات «عبدالله بن عاصم» است.
این مرد حمدانی و از اصحاب امام حسین علیه السلام در کربلا بود ولی پس از شهادت یاران امام تصمیم به فرار از معرکه گرفت.
خدمت امام آمد و گفت: ای پسر پیامبر! با هم قرار گذاشته بودیم که تا وقتی مدافعی داری من هم دفاع کنم، اینک که مدافعان کشته شده اند. مرا اجازه بده که بروم، امام آزادش گذاشت.
او که قبلاً اسب خود را در یکی از خیمه ها بسته بود و خود پیاده می جنگید پس از اذن امام سراغ اسب خویش رفت و سوار شده به طرف نیروهای سپاه کوفه تاخت. برایش راه بازکردند. تعدادی از سربازان تعقیبش کردند چون به روستایی نزدیک ساحل فرات به نام «شفیه» رسید، ایستاد. تعقیب کنندگان او را شناختند و از تعقیبش منصرف شدند. ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت! آری، او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید . . . : «ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة .»
فرهنگ فارسی عاشورا، جلد 1، صفحه 606، به کوشش: مهدی وحیدی صدر، سعید سپهری نیک.
wikiahlb: ضحاک_بن_عبدالله