لغت نامه دهخدا
ضحاء. [ ض ُ / ض َ ] ( ع اِ ) چاشت فراخ. ( بحر الجواهر ). چاشت فراخ یا وقتی که قریب نصف شدن رسد روز. و یقال : اقمت بالمکان حتی اضحیت. ( منتهی الارب ). چاشت بلند. ( منتخب اللغات ). چاشتگاه فراخ. ( مهذب الاسماء ). || طعام چاشت. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ).طعام که در چاشتگاه فراخ خورند. || خلیل گوید آفتاب را نیز گاهی ضحاء گویند. ( منتهی الارب ).
ضحاء. [ ض ُ ] ( ع مص ) به آفتاب درآمدن.