ضجع

لغت نامه دهخدا

ضجع. [ ض ِ ] ( ع اِ )میل و رغبت. یقال : ضجع فلان اِلَی َّ. ( منتهی الارب ).

ضجع. [ ض َ ] ( ع اِ ) نباتیست که بدان جامه شویند. ج ، اضجاع. ( مهذب الاسماء ). غاسولیست که بدان جامه ها شویند. ( منتهی الارب ). || گیاهی است مانا بخیار و بادرنگ ریزه مگر که این از خیار بزرگتر است و شاخهایش چهارپهلو، و آبش اگر بر شیر خفته افشرند خوش می گرداند و باه را قوة دهد. ( از منتهی الارب ). هو مثل الضغابیس الاّ انه اغلظ بکثیر و هو مربعالقضبان و فیه حموضة و مرارة یؤخذ فیشدخ و یعصر ماؤه فی اللبن الذی قد راب فیطیبه و یحدث فیه لدغ اللسان قلیلاً و مرارة و هو جید للباه... ( ابن البیطار ).

ضجع. [ ض َ ] ( ع مص ) بر پهلو خفتن. ( منتهی الارب ). پهلو بر زمین نهادن. ( منتهی الارب ) ( دهار ). || مایل بغروب شدن ثریا. ( منتهی الارب ).

ضجع. [ ض ِ ج َ ] ( اِخ ) جایگاهی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جایگاهی است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
دراز کشیدن (خوابیدن) «ضَجَعَ الرَّجُلُ ضَجْعاً وَ ضُجُوعاً: وَضَعَ جَنْبَهُ فَهُوَ ضاجِعٌ». کضاجع جمع مضمج، محل دراز کشیدن (خوابگاه) است . آنهارا موعظه کنید، در خوابگاه‏ها از آنها کنار باشید، آنها را بزنید. این سه عمل به ترتیب است. . مضجمع اعمّ از آن است که خوابگاه باشد یا قبر یا قتلگاه، مراد از مضاجع در آیه قتلگاه‏ها است یعنی: بگو اگر در خانه هایتان می‏بودید آنانکه قتل بر آنهانوشته شده بود حتماً به سوی قتلگاه‏های خویش بیرون می‏شدند. در نهج البلاغه حکمت 131 به شخصی فرماید: دنیا کی تو را مغرور کرده؟ آیا با مصارع پدرانت از پوسیدگی؟ اَمْ بِمَضاجِعِ اُمَّهاتِکَ تَحْتَ الثَّری. که منظور از مضاجع قبور است. در زیارت امیر المؤمنین علیه السلام هست «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلایَ وَ عَلی ضَجیعَیْکَ آدَمَ وَ نُوحٍ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ» یعنی سلام بر تو و بر دو هم مضجعت و هم قبرت آدم و نوح نیز در آنجا مدفون اند. این کلمه به صورت جمع سه بار در کلام خدا یافته است، دو محل نقل شد سومی آیه . می‏باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس