ضبه
لغت نامه دهخدا
ضبة. [ ض َب ْ ب َ ] ( اِخ ) دهی است به تهامة. ( منتهی الارب ). نام زمینی است و گویند دیهی است بتهامه بکنار دریا بدان سوی شام ، و برابر آن ده دیگری است بنام بدا و آن ده یعقوب پیغمبر است. ( معجم البلدان ).
ضبة. [ ض َب ْ ب َ ]( اِخ ) ابن اد، عم تمیم بن مرّة است. ( منتهی الارب ).
ضبة. [ ض َب ْ ب َ ] ( اِخ ) ابن ادّبن طابخةبن الیاس بن مضر. جدی جاهلی ، سعد و سعید از پسران ویند. مسکن ایشان در شمال نجد بود و در دوران اسلامی بعراق منتقل شدند و در جزیره ( جزیره فراتی ) سکونت گزیدند. گویند ضبة نخستین کسی است که گفت : «الحدیث ذوشجون » و «سبق السیف العذل »،و درباره مثل نخستین وی را حکایتی است. رجوع بمجمع الامثال میدانی والسبائک ص 23 شود.
ضبة. [ ض َب ْ ب َ ] ( ع اِ ) سوسمار ماده. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || آهن در. حلقه در. بَش. پَش. آهن جامه. آهن که بر در زنند. ج ، ضباب. ( مهذب الاسماء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید