ضبغطری

لغت نامه دهخدا

ضبغطری. [ ض َ ب َ طَ را ] ( ع ص ) مرد درازبالای سخت توانا. || مرد گول. || ( اِ ) کخ که بدان کودکان را ترسانند. || هر چیز که آن را بر سر داری و هر دو دست را بر آن گذاری تا برنیفتد. || خوسه که در زراعت و پالیزها نصب کنند تا مرغان و ددان در آن درنیایند، و آن را مترس هم نامند. ( منتهی الارب ). آنچه در میان کشته بپای کنند تا مرغان بهراسند. ( مهذب الاسماء ). مَترس. مَتَرسک. || کفتار. کفتار ماده. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس