کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکته مشکل نجست.
مولوی.
|| نگاه داشتن چیزی را بهوش. ( منتهی الارب ). نگاه داشتن به حزم و هوش. ( منتخب اللغات ) : و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند و ضبط آن بر ایشان سبک خیزد. ( کلیله و دمنه ). || در قبضه آوردن و اداره کردن سرزمینی آنچنان که اوضاع آن به سامان آید : آن دیار تا روم و از دیگر جانب تا مصر طولاً و عرضاً به ضبط ما آراسته گردد. ( تاریخ بیهقی ص 323 ). اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته تا نام ما بر آن نشیند و به ضبط ما آراسته گردد. ( تاریخ بیهقی ). چون پدر ما گذشته شد ما دور بودیم ازتخت ملک که... جهانی را زیر ضبط آورده. ( تاریخ بیهقی ). || در حیطه تصرف و تسلط خود نگه داشتن : چون رسول دررسید جواب فرستاد که خراسان بشوریده است و من بضبط آن مشغول بودم. ( تاریخ بیهقی ). || انجام دادن و به نظم آوردن : احمد و شکر بگریستند و بیرون آمدند و بضبط کارها مشغول شدند. ( تاریخ بیهقی ص 357 ). اعیان و مقدمان نیک بکوشیدند تا کار ضبط شد. ( تاریخ بیهقی ص 342 ). || حفظ کردن و صیانت چیزی : سلطان علاء دولت کز یُمن دولتش
در ضبط دین و دنیا عالیست کار تیغ.
مسعودسعد.
ضبط مسالک و حفظ ممالک... به سیاست منوط. ( کلیله و دمنه ). هم سیاست پادشاهان را در ضبط ممالک بدان ملاذ تواند بود. ( کلیله و دمنه ).|| نگاه داشتن. ( دهار ) : یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت ، طاقت ضبط آن نیاورد. ( گلستان ). || فراهم آوردن. ( دهار ). || ضُبطت الارض ( مجهولاً )؛ باران باریده شد زمین. ( منتهی الارب ).
- در ضبط آوردن ؛ به تصرف درآوردن و زیر فرمان آوردن : تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. ( کلیله و دمنه ).
- ضبطالقلم ، ضبط قلم ؛ نهادن حرکات کلمه ای را با قلم ، یعنی زیر و زبر و پیش و جزم و مدّ در بالا یا زیر کلمه نهادن و یا با بیان تمام آنها را ادا کردن چنانکه گوئی طاهر به طاء مشالّه به الف کشیده و کسر هاء هوّز و سکون راء.بیشتر بخوانید ...