لغت نامه دهخدا
ضباط. [ ض ُب ْ با ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ضابط.
فرهنگ فارسی
۱ - نگاهدارنده حفظ کننده . ۲ - آن که شهری را از جانب سلطان اداره کند شحنه . ۳ - حاکم والی . ۴ - ( درایه ) متقن مثبت . ۵ - نیرومند قوی . ۶ - محصل مالیات . ۷ - ممیز و مفتش حساب . ۸ - مباشر جمع : ضابطین ضباط ضوابط.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] ضبط کننده.
= ضابط
جدول کلمات
مترادف ها
بایگان، ثبات، دستگاه ضبط صوت، صدا نگار، ضبط کننده، ضباط
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید