ضباح

لغت نامه دهخدا

ضباح. [ ض ُ ] ( اِخ ) جایگاهی است. ( منتهی الارب ).

ضباح. [ ض ُ ] ( ع اِ ) بانگ روباه. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || آواز دم اسب ، و آن غیر صهیل و غیر حمحمه است. || بانگ بوم. || ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ).

ضباح. [ ض ُ ] ( ع مص ) ضَبح. ( منتهی الارب ). برآوردن و شنوانیدن اسبان آواز خود را در دویدن یا پویه. ( منتهی الارب ). || بانگ کردن روباه. ( مهذب الاسماء ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر ).

ضباح. [ ض َب ْ با ] ( اِخ ) ابن اسماعیل کوفی. محدّث است. ( منتهی الارب ).

ضباح. [ ض َب با] ( اِخ ) ابن محمدبن علی. محدث است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

ابن محمد ابن علی ٠ محدث است

پیشنهاد کاربران

بپرس