ضایع شدن


برابر پارسی: نابود شدن، کنف شدن، از میان رفتن

معنی انگلیسی:
rot, to be decayed, to be lost(as labour)

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - تباهشدن نابود شدن . ۲ - بی فایده شدن بیهوده گشتن . ۳ - فرو گذاشته شدن . ۴ - مهمل گشتن بیکار گشتن . ۵ - گم شدن . ۶ - گندیده شدن ( تخم مرغ و مانند آن ) .

مترادف ها

addle (فعل)
ضایع شدن، ضایع کردن، فاسد کردن، گیج کردن، خرفت کردن، عیب دار کردن

rot (فعل)
ضایع شدن، فاسد کردن، فاسد شدن، پوسیدن

فارسی به عربی

ماء آسن

پیشنهاد کاربران

من قدری زر نزد او ریخته، گفتم: �اینها از آن تو می باشد. �
گفت: �من لایق اینها نیستم و ضایع می شوند. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ ضایع شدن در اینجا به معنی حیف شدن است.
از آب و کار شدن: ضایع گشتن و دیگر کاری از وی بر نیامدن .
چار حسش ز آب و کار شده
حس ذوقش یکی هزار شده ( کارنامه بلخ، ۱۸۰ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری ) .
هدر
ضیاع
سوخت شدن
embarrassed
loss - face
To get owned
مثال
I got owned when she slapped me in the face
وقتی سیلی زد توصورتم ضایع شدم
If she shoots me down, I'll get owned.
اگر بهم نه بگه، خیلی ضایع میشم

بپرس