ضاغط. [ غ ِ ] ( ع ص ، اِ ) نگاهبان و امین بر چیزی. ( منتهی الارب ). مشرف. ( منتخب اللغات ). || گشادگی بغل شتر و بسیاری گوشت آن. ( منتهی الارب ). || آنچه انگور بدان بیفشارند. ( مهذب الاسماء ). || افشرنده. فشارنده. ( منتخب اللغات ). || نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. ( غیاث ) ( آنندراج ). یکی از اوجاع خمسةعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در «الاوجاع التی لها اسماء» گوید: سببه مادة تضیق علی العضو المکان او ریح تکتنفه فیکون کأنه مقبوض علیه فینضغط. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که خداوند آن پندارد که آن عضو دردناک را میفشارند. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن موضع را میفشارند. و رجوع به وجع شود. || سوسمار. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
(غِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) افشرنده ، فشارنده . ۲ - (اِ. ) دردی است که صاحبش پندارد که عضو دردمند را می فشرند.