ضاحک
/zAhek/
لغت نامه دهخدا
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) رودباری است در یمامة. ( معجم البلدان ).
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) دو کوهست در پائین فرش. ابن السکیت گوید ضاحک و ضویحک دو کوهند و میان آن دو رودباری است بنام یین. ( معجم البلدان ).
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) ( برقه ٔ... ) جائیست به دیار بنی تمیم. ( منتهی الارب ).
ضاحک. [ ح ِ ] ( اِخ ) آبی است در بطن السّر، بسرزمین بلقین شام. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) خندان خندنده . ۲ - ( اسم ) ( رمل ) هم شکلی است که آن را لحیان نیز گویند .
آبیست در بطن السر بسرزمین بلقین شام
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید