ضابطه
/zAbete/
مترادف ضابطه: دستور، قاعده، قانون، معیار، هنجار
متضاد ضابطه: رابطه
برابر پارسی: رویه، روش، روال
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) مونث ضابط . ۲ - ( اسم ) قاعده دستور . ۳ - حکمی است کلی که منطبق باشد با جزئیات . توضیح فرق ضابطه و قاعده آنست که قاعده را فروعی از ابواب مختلف است و ضابطه را جز از یک باب فقط فروعی نباشد . ۴ - جمع آوری عواید .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] نظم.
۳. [قدیمی] آیین، رسم.
جدول کلمات
مترادف ها
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان
محک، میزان، معیار، ملاک، ضابطه، مقیاس، نشان قطعی
عادت، حکم، دستور، گونیا، رسم، قانون، ضابطه، فرمانروایی، فرمانفرمای، خط کش، قاعده، بربست
نمونه اولیه، ضابطه، نمونه اصلی، شکل اولیه، مدل پیش الگو، نخستین بشر، اصل ماده، نخستین افریده، پیش گونه
قانون، ضابطه، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی، بربست، داتا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
چهارچوب، معیار، قاعده
سنجیدار
🇮🇷 همتای پارسی: سنجیدار 🇮🇷
چمه ( زبر " چ" )
چمه