ضائع. [ ءِ ] ( ع ص ) رجوع به ضایع شود. ضائع. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن الضائع. از نحویان مغرب است.
فرهنگ فارسی
۱ - تباه تلف . ۲ - بی فایده بیهوده بیثمر . ۳ - فرو گذاشته بی تیمار که کسی در فکر وی نباشد . ۴ - مهمل بیکار . ۵ - گم ۶ - گندیده ( تخم مرغ و مانند آن ) ابن الضائع از نحویان مغرب است