صیقل زدن


معنی انگلیسی:
gloss

لغت نامه دهخدا

صیقل زدن. [ ص َ / ص ِ ق َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) روشن کردن. جلا دادن. زدودن :
در هر نفس که از دل آگاه میزنی
صیقل به روی آینه ماه میزنی.
طاهر نصرآبادی ( از آنندراج ).
چو از زخمه صیقل زدی تار را
مقام دگر شد خریدار را.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
ای دل بموج اشک سیاهی مبر ز چشم
صیقل مزن که آینه ام را جلا بس است.
کلیم کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

روشن کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس