صیرورت


مترادف صیرورت: شدن

لغت نامه دهخدا

صیرورت. [ ص َ رَ ] ( ع مص ) گردیدن. شدن. ( غیاث اللغات ). گشتن. صیرورة. رجوع به صیرورة شود.

صیرورة. [ ص َ رَ ] ( ع مص ) گشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بازگردیدن کار. || میل کردن بسوی کسی. ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح فلسفه ) شدن. هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفه نحله ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است ، اصل عالم را تبدل و بی قراری و شدن میداند. وی منکر وجود ثابت و پایدار است و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. او میگوید: هیچ چیز را نمی توان گفت می باشد، بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجه کشمکش اضداد است. ( از سیر حکمت ج 1 ص 4 ).

فرهنگ فارسی

بازگشتن، گردیدن، شدن، ازحالتی به حالت دیگردر آمدن
گردیدن

فرهنگ عمید

از حالتی به حالت دیگر درآمدن.

پیشنهاد کاربران

ناایستایی؛ از قوه به فعل درآمدن، شدن
قطعات در جریان و تغییراتش
روندِ شدن
پروسه تکوین
مسیر تحول
تمایل شدید - مانند ان شدن مثل صیرورت به محبوب
متحول شدن - تکامل یافتن - عوض شدن.